عبرت های روزگار، ص: 223
چه روی چشم به معدود كسانی دوزند كه با لقمه هايی از نان گلوگير شده، و جان شيرين خويش را باخته اند.
صد هزاران خلق نان ها می خورند
زور می يابند و جان می پرورند «1» نبايد تنها كسی را ديد كه روزی كاشت و بر كاشته های وی ملخ ها يورش آوردند. بلكه بايد چشم را به كسانی دوخت كه كاشت نموده، و برداشت ها نموده اند.
هين مگو كاينك فلانی كشت كرد
در فلان سالی ملخ كشتش بِخَورد
پس چرا كارم، كاينجا، خوف هست
من چرا افشانم اين گندم ز دست
و آنكه او نگذاشت كشت و كار را
پر كند كوریِّ تو انبار را «2» بنابراين، خاك كانون رويش است.
و بدين جهت انسان نيز كه از جنس خاك است، كارش رويش و پرورانيدن است.
و البته دانه هايی كه در اين خاك می رويند دانه های عمل و كردار انسانی اند.
مزرع سبز فلك ديدم و داس مه نو
يادم از كشته خويش آمد و هنگام دِرو «3» از اين روی، انسان آنچه را كه از اعمال انجام می دهد، به واقع در سرزمين
______________________________ (1) مثنوی معنوی، دفتر سوم، بيت 4796.
(2) مثنوی معنوی، دفتر سوم، بيت 4801 تا 4803.
(3) حافظ.