عبرت های روزگار، ص: 222
ولی پاره ای به تاسف، پيوسته، به همين موارد استثناء تمسك می كنند. و از اين روی تنبل و لاطائل می مانند و تن به كار نمی دهند.
كان فلان كس كشت كرد و بر نداشت
وآن صدف بُرد و صدف گوهر نداشت
بلعم باعور و ابليس لعين
سود نامدشان عبادت ها و دين
صد هزاران انبياء و رهروان
نايد اندر خاطر آن بدگمان
اين دو را گيرد كه تاريكی دهد
در دلش ادبار جز اين كی نهد «1» اگر موارد استثناء مورد اهتمام و اعتنا و توجه كسی باشد، بايد نان را هم نخورد، چون روزی، كسی، همين نان را خورد و گلوگير شد، و مُرد.
بس كسا كه نان خورَد دلشاد او
مرگ او گردد بگيرد در گلو
پس تو ای ادبار رَو هم نان مَخَور
تا نيفتی همچو او در شور و شر «2» اما اهل خِرَد و صاحبان بصيرت چشم را از نوادر می پوشند و آنها را به هيچ می انگارند.
آری، تا وقتی كه آسمان غرقه در ستاره ها و سياره های روشن و پر فروغ است، چرا ايشان سر را در چندی چاه كنند و از سياهی و ظلمت شِكوَه نمايند.
و يا وقتی كه می بينند خلقی فراوان، از نان قُوت ساخته، و قُوَّت يافته اند، از
______________________________ (1) مثنوی معنوی، بيت 479 تا 4794.
(2) مثنوی معنوی، بيت 4794 و 4795.