عبرت های روزگار، ص: 136
«الَّذِينَ يُومِنُونَ بِالْغَيب وَيُقيِمُونَ الصَلاة وَمِمَّا رَزَقْناهُم يُنْفِقُون» «1» و اينهمه را نيز از سر عشق و دلدادگی و رغبت و ميل تمام، تن می دهند.
در نگنجد عشق در گفت و شنيد
عشق دريايی است قعرش ناپديد
قطره های بحر را نتوان شمرد
هفت دريا پيش آن بحر است خرد «2» و اساساً درسی كه مقصود و منظورِ نظر پروردگار از پديد آوردن كارگاه هستی است چيزی جز عشق ورزی و عشق آموزی نخواهد بود.
عاشق شو ورنه روزی كار جهان سرآيد
ناخوانده درس مقصود در كارگاه هستی «3» البته، نشان عاشقی، دل دادن و دلبستن به خواست و خواهش معشوق است.
و آن معشوق يكتا در نوشته ای با نام قرآن كريم مجموعه خواست های خويش را برشمرده است.
و آنان كه عاشقانه به كار می بندند چه داد و ستدی كه در بازار قيامت به پا خواهند كرد.
ترازو
در اين بازار دنيا داد و ستدها بر اساس سنجش است. و ابزار سنجش نيز ترازوست. و ترازوها گونه گونه. چرا كه متاع و كالاهای اين جهانی نيز گونه گون و مختلفند. از اين رو با همان ترازو كه طلا را سنجش می كنند، ارْزَن را نمی سنجند.
وگرنه سنجشی حق و صحيح نخواهد بود.
______________________________ (1) بقره/ 3.
(2) مثنوی معنوی، دفتر پنجم، بيت 2731 و 2732.
(3) حافظ.