عبرت های روزگار، ص: 299
شهر پرسيد: كسی هست كه پيرامون اين شهر اطلاع و آگاهی بيشتری داشته باشد؟
گفت: آری، و آنگاه نشانی پيری كهن سال را داد.
و ذوالقرنين به يكی از همراهان خود گفت: برويد و آن پير را از آمدن من با خبر كنيد، و از ايشان نيز بخواهيد به اينجا بيايد.
و آن شخص رفت. و به حضور آن پير رسيد. و سخن ذوالقرنين را با او باز گفت. و آن پير به جواب گفت: ذوالقرنين بر اين شهر وارد شده است، بنابراين اقتضای ادب آن است كه ايشان بر ما وارد شود.
مولانا علی عليه السلام می فرمود:
«لامِيراثَ كالْأدَبَ» «1» هيچ چيز ماندگارتر و سودبخش تر از ادب نيست.
از ادب پر نور گشْتَست اين فلك
وز ادب معصوم و پاك آمد ملك
آن گروهی كز ادب بگريختند
آبِ مری و آبِ مردان ريختند «2» و آن مرد بازگشت، و پيغام پير را به ذوالقرنين رسانيد. و ذوالقرنين با كمال خشوع و تواضع پذيرفت، و راهیِ منزل پير شد.
چه زيبا فرمود علی عليه السلام:
«لاحَسَبَ كالتَواضُع» «3» هيچ شرافتی همچون فروتنی و تواضع نيست.
زيرا اساساً تواضع منبع شرف و راه دست يافتن به شرافت است.
______________________________ (1) نهج البلاغه، حكمت 113.
(2) مثنوی معنوی، دفتر سوم، بيت 4018.
(3) نهج البلاغه، حكمت 113.