عبرت های روزگار، ص: 71
نشانيدن، كاری ديگر ندارند.
و درد را افزون و بيش، و رنج را سنگين و سنگينتر می نمايند.
مردان خدا، آيات و نشانه های پروردگارند.
يعنی مردانی كه به حقيقت، و از سر صدق، دين و باور و ايمان دارند.
و چون دين و ايمان دارند گره گشايی می كنند.
به يكی از همين مردان خدا گفتند: زندگی را دوست می داری؟
گفت: عاشقم. و عشق من زندگی است، و زندگی را برای شب و روز آن می خواهم. شب را برای بندگی و اطاعت خداوند، و روز نيز برای اينكه گره از كار فرو بسته بندگان خدا بگشايم.
و نگفت: گره از كار بندگان خوب و مومن خدا بگشايم. بلكه گفت: بندگان خدا، يعنی چه خوب و چه بد.
چون وقتی خدوند خود نسبت به بندگان بد و نافرمان خويش، خوبی و رحمت و مرحمت روا می دارد و نيز گره گشايی دارد، چرا ما دريغ ورزيم و اينگونه نباشيم.
اساساً خوبان اگر احوال بَدان را دقت و تحقيق و رسيدگی كنند، آنها نيز به جرگه خوبان تمايل، و به سوی خوبی، خواهان و راغب و مايل می شوند.
همچنانكه بدان اگر آهنگ خوبان كنند، و از اصلاح احوال ايشان غفلت نورزند، نيز مايه خوبی ايشان خواهد بود.
زيرا كه خداوند نيز دستگير و مددكار آنان می شود. و همين، زمينه خوبی ايشان را نيز فراهم می دارد.
حال چنين انسانی كه چنين شب و روزی دارد، نه زود اسير و فرسوده می شود، و نه وقتی به پيری می رسد مايوس و نوميد و دلتنگ خواهد بود.
كسی كه طی دوران عمر خود، در دست خدا بوده است، اكنون كه به دوران كهولت و پيری رسيده است، غمی و حزنی و اندوهی نخواهد داشت.
و از اينكه به پيری رسيده است نيز خرم و شاد و خشنود خواهد بود، چرا كه با خود می گويد: خدا ما به به لقاء و ديدار خود نزديك نموده است، و چيزی نمانده كه