عبرت های روزگار، ص: 328
فضيل خوب می دانست كه بلا هديه و نشانه دوستی خداست. و خوبتر می دانست كه هر كس را خداوند خوش ندارد باب نعمت ها و راحت ها و شادی ها را بر وی می گشايد.
داد فرعون را صد ملك و مال
تا بكرد او دعوی عز و جلال «1» در همه عمرش نديد او دردسر
تا ننالد سوی آن حق بد گهر
داد او از جمله ملك اين جهان
حق ندادش درد و رنج و اندُهان «2»
مكتب فضيل
و فضيل تنها گليم خود را از آب بيرون نمی كشيد، بلكه می كوشيد كه ديگران را نيز خلاصی و رهايی دهد. از اين رو مكتبی برپا داشت، و شاگردانی را نيز پرورش داد.
از ميان شاگردان يكی سخت كوشا بود، و فضيل نيز به او اهتمامی فراوان داشت. اما مرگش فرا رسيد، و پيش از مرگ و در حالی كه در بستر احتضار بود فضيل به بالين وی آمد و از او خواست كه در اين لحظه های آخر و پايانی بر وحدانيت حق گواهی و شهادت دهد. اما نداد. و فضيل كوشش بسيار كرد، ولی مؤثر نيفتاد.
به آب زمزم و كوثر سفيد نتوان كرد
گليم بخت كسی را كه بافتند سياه «3» و فضيل، از آن پس، دوباره چهره اش مالامال از غم شد، و اين ماجرای
______________________________ (1) مثنوی معنوی، دفتر سوم، بيت 4195.
(2) مثنوی معنوی، دفتر سوم، بيت 201 و 202.
(3) حافظ، متوفی 791.