عبرت های روزگار، ص: 329
جانخراش را هرگز از ياد نمی برد.
تا آنكه شبی به خواب ديد قيامت برپاست، و مردگان نيز از گورهای خود برخاسته اند.
بس عجب در خواب روشن می شود
دل درون خواب روزن می شود «1» و ناگاه شنيد كه ندا می كنند:
«وَامْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الُمجْرِمُونَ» «2» و در همين ميان كه هر كس به سويی می رفت، می بيند كسی را با زنجير بسته اند، و با شدت و خشونتِ تمام می برند.
بند پنهان ليك از آهن بتر
بند آهن را كند پاره تبر «3» و البته پاره ای كه چشمان باز و بصير دارند در همين دنيا نيز اين همه را به صورت زنجير می بينند.
ولی تعداد اينان به ظاهر معدود و انگشت شمار است. اگر چه در حقيقت، هر كدام، به منزله هزاران تن می باشند.
صد هزار اندر هزار و يك تنند «4» عزيزان! بگرديد تا شايد يكی از ايشان كه در حقيقت مردمی و امتی هستند بياييد.
______________________________ (1) مثنوی معنوی، دفتر دوم، بيت 2235.
(2) ای گناهكاران كناری گيريد. يس/ 59.
(3) مثنوی معنوی، دفتر سوم، بيت 84.
(4) مثنوی معنوی، دفتر سوم، بيت 84.