فارسی
شنبه 15 ارديبهشت 1403 - السبت 24 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

انديشه در اسلام، ص: 25

من از خانه شما بروم! هانى گفت: من سرم را در راه اين مهمانى گذاشته‏ام. نبايد بروى. نهايت كار اين است كه مأموران يزيد تو را در خانه من پيدا مى‏كنند و مى‏گويند جرم نگه داشتن مسلم جان توست. «1»

اين مردانگى بزرگى است كه يك نفر بگويد در اين فضاى پر از وحشت، نه مهمانم را بيرون مى‏كنم و نه حاضرم او برود، گرچه به قيمت جانم تمام شود.

نه از بستن نه از كشتن ندارم هيچ باكى‏

من از روزى كه اين جا پا نهادم ترك سر گفتم.

انسان بايد مرد باشد؛ چه كسانى كه در لباس مردان ظاهر مى‏شوند و چه كسانى كه در لباس زنان هستند. فرقى نمى‏كند. زن هم بايد مانند مرد مردانگى داشته باشد.

اين كمال نامردى است كه كسى پس از ده سال ازدواج و داشتن پنج فرزند بگويد ديگر از قيافه زنم يا شوهرم خوشم نمى‏آيد و خواستار ازدواج با ديگرى هستم. اين دليل پستى و نامردى آن شخص است و متاسفانه، از اين نامردها فراوانند! اين نامردى است كه كسى ثروت اندوخته باشد، اما آن را در امور خير هزينه نكند؛ كسى آبرو داشته باشد و بتواند آن را براى ديگران گرو بگذارد و كار آنان را حل كند، اما اين كار را نكند و ....

مردانگى مسلم در برابر ابن زياد

هانى پس از اين‏كه مانع رفتن مسلم شد به او گفت: من مقدارى كسالت دارم، اگر ابن زياد بفهمد حالم خوب نيست، چون رئيس قبيله هستم و چهار هزار مرد مسلح به فرمان من هستند، حتماً به ديدنم مى‏آيد. تو از اين فرصت استفاده كن و پشت پرده مخفى شو. وقتى ابن زياد آمد، من علامت مى‏دهم. تو نيز بيرون بيا و او را بكش و عراق را از شرّ حكومت‏

______________________________
(1). ارشاد، شيخ مفيد، ج 2، ص 49؛ نيز مقتل الحسين، ابو مخنف ازدى، ص 37: «... ابن زياد (به هانى، رحمه‏الله): والله لا تفارقنى أبدا حتى تأتينى به، قال: لا والله لا آتيك به أبدا، أجيئك بضيفى تقتله؟! قال: والله لتأتين به، قال: لا والله لا آتيك به. فلما كثر الكلام بينهما قام مسلم بن عمرو الباهلى- وليس بالكوفه شامى ولا بصرى غيره- فقال: أصلح الله الأمير، خلنى وإياه حتى أكلمه، فقام فخلا به ناحيه من ابن زياد، وهما منه بحيث يراهما، وإذا رفعا أصواتهما سمع ما يقولان، فقال له مسلم: يا هانئ إنى أنشدك الله أن تقتل نفسك، وأن تدخل البلاء على عشيرتك، فوالله إنى لأنفس بك عن القتل، إن هذا الرجل ابن عم القوم وليسوا قاتليه ولا ضائريه، فادفعه إليه فإنه ليس عليك بذلك مخزاه ولا منقصه، إنما تدفعه إلى السلطان. فقال هانئ: والله إن على فى ذلك للخزى والعار، أنا أدفع جارى وضيفى وأنا حى صحيح أسمع وأرى، شديد الساعد، كثير الأعوان؟! والله لو لم أكن إلا واحدا ليس لى ناصر لم أدفعه حتى أموت دونه. فأخذ يناشده وهو يقول: والله لا أدفعه أبدا ...».

البته، در صحت اين روايت با همه شهرتى كه دارد ترديد كرده‏اند و واقع امر چنانكه نقل كرده‏اند نبوده است. زيرا در اين روايت هتك جناب هانى و مسلم به ظرافت تمام گنجانده شده است. رك: تاريخ سيدالشهدا، مرحوم آيت الله عباس صفايى حائرى، انتشارات مسجد جمكران، ذيل همين بجث.




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^