فارسی
شنبه 15 ارديبهشت 1403 - السبت 24 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

انديشه در اسلام، ص: 368

شنيدم كه وقتى سحرگاه عيد ...

قديم‏ها كه در خانه‏ها حمام نبود، مردم به حمام‏هاى عمومى مى‏رفتند. پيش از سال نو، مردم لباس‏هاى نوشان را به حمام مى‏بردند و بعد از اينكه خودشان را مى‏شستند، مى‏آمدند آرام آرام لباس مى‏پوشيدند. به هر حال، حمام و رختكن گرم بود و عرق مى‏كردند. بعد كه كمى عرقشان خشك مى‏شد، مى‏رفتند خانه و منتظر مهمان مى‏شدند و ديد و بازديدها شروع مى‏شد. نقل است كه روزى بايزيد بسطامى‏ «1»، عارف و صوفى معروف، به حمام رفته بود و لباس‏هاى نوى عيد را پوشيده بود و در حال برگشت به خانه بود:

شنيدم كه وقتى سحرگاه عيد

ز گرمابه آمد برون بايزيد

يكى تشت خاكسترش بى خبر

فرو ريختش از سرايى به سر

مردم هم از سحر بلند شده بودند و مشغول تميز كردن خانه‏هاشان شده بودند. از قضا، يكى اتاق‏هايش را جارو كرده بود و خاكروبه و زباله و خاكستر خانه‏اش را در تشتى ريخته بود. بعد از اتمام كار، او لب پنجره منزل ايستاد تا محتويات تشت را در كوچه خالى كند، اما نگاه نكرد ببيند كسى از كوچه رد مى‏شود يا نه!

عجله كار شيطان است. از طرفى، انسان عاقل تشت خاكروبه را در كوچه خالى نمى‏كند. اما اگر هم مى‏خواهد اين كار را بكند، چرا عجله مى‏كند؟ آيا نبايد نگاه كند ببيند كسى رفت و آمد مى‏كند يا نه؟ به هر حال، او تشت خاكروبه را ناگاه در كوچه ريخت، آن هم درست روى سر و روى بايزيد!

بايزيد هم انسان پر نفوذ و باقدرتى بود و اگر اول طلوع آفتاب به مردم بسطام مى‏گفت كه من از كنار اين خانه رد شدم و صاحب خانه خاكستر و خاك و آشغال منزلش را بر سر من ريخت، معلوم نبود مردم چه بر سر

______________________________
(1). ابويزيد طيفور بن عيسى بن سروشان (متوفى 234 يا 261 ق)، از عارفان بزرگ ايران در سده‏هاى دو و سه هجرى.




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^