انديشه در اسلام، ص: 289
صادق، عليهالسلام، براى او احترام ويژهاى قائل بود، تا حدّى كه نوشتهاند احترام حضرت به او در زمانى كه هنوز مو در صورتش نروئيده بود، سبب پرسش ديگران قرار گرفت؛ زيرا آن حضرت مانند ريش سفيدان شيعه به او احترام مىگذاشت.
ائمه ما براى شيعه احترام فراوانى قائل بودند. در روايتى از كتاب كمنظير كامل الزيارات، در باب ارزش دادن به شيعه، از حضرت صادق، عليهالسلام، مىخوانيم:
«نفس المهموم لنا المغتم لظلمنا تسبيح». «1»
كسى كه در مصائب ما اندوهناك باشد يا در رنج شيعه ما غصهدار شود، تسبيح كرده است.
ريشسفيدها مىديدند كه حضرت صادق، عليهالسلام، و بعد از ايشان امام موسى بن جعفر، عليهالسلام، به اين جوان احترام ويژهاى مىگذارند. لذا گفتند: ما هم مؤمن و شيعه هستيم و امام ما را نيز قبول دارند. پس چگونه به ما اين همه احترام نمىگذارند؟
البته، كار امام كار خدايى است و جاى پرسش ندارد. با اين حال، امام جواب دادند: اين احترام به سبب علم اوست، زيرا از همه شما داناتر است. «2» اين است كه در روايات آمده گناه غيبت عالم دو برابر ديگران است؛ «3» مانند گناه زنان پيامبر كه دو برابر ديگران است. «4»
به هر حال، اين بزرگوار روايتى دارد كه طلاى ناب است و از آن رواياتى است كه درباره آن گفتهاند:
«أن يُكتب هذا القول بالذهب». «5»
سزاوار است اين سخن با طلا نوشته شود.
امتياز شيعه در آخرت
امام موسى بن جعفر، عليهالسلام، ويژگىهاى شيعه را چنين برشمردهاند:
قيامت جاى زائران پيامبر و حضرت زهرا و امام مجتبى و امام زين
______________________________ (1). امالى، شيخ مفيد، ص 338؛ نيز با اختلاف اندك در كافى، ج 2، ص 226: «أبان بن تغلب، عن أبى عبد الله جعفر بن محمد، عليهماالسلام، قال: نفس المهموم لظلمنا تسبيح، وهمه لنا عباده، وكتمان سرنا جهاد فى سبيل الله. ثم قال أبو عبد الله، عليهالسلام: يجب أن يكتب هذا الحديث بالذهب».
(2). احتمالًا اين شخص هشام بن حكم هست كه در ميان اصحاب جايگاه ويژهاى داشته: چهارده نور پاك (فارسى)، دكتر عقيقى بخشايشى، ج 9، ص 1220: «هشام بن حكم يكى ديگر از شاگردان با فضيلت و سخنگوى توانا از تربيت يافتگان امام ششم و هفتم، عليهالسلام، مى باشد كه عمر خود را در راه مبارزه و دفاع از اهل بيت طهارت و عصمت صرف نمود و دشمنان و مخالفين را با سلاح علم و منطق و حربه فضيلت و دانش، منكوب و محكوم نمود. او در مناظرات متعددى شركت جست و پيروزى نهائى را در همه جا به دست آورد. سكونت او در بغداد در محله كرخ بوده است و به شغل تجارت مىپرداخت. نخست متمايل به فرقه جهميه بود كه متمايل به جبر و سلب قدرت از انسان بود. در اثر تماس با امام ششم و كسب فيض از محضر او توانست خود را از اوهام و سفسطهها نجات داده و به حقيقت و واقعيت گرايش و تمايل پيدا نمايد و مس وجود خود را تبديل به طلا نمايد و دوره تكميلى خود را در مكتب امام طى نمايد و از فارغ التحصيلان مبرز آن مكتب درآيد و افراد فراوانى را به شاهراه هدايت و سعادت سوق دهد و اندوختههاى علمى خود را به صورت بيان و بنان، در اختيار ديگران قرار دهد، امام صادق، عليهالسلام، در حق او فرمود: تو در مدافعات خود نسبت به اهل بيت مؤيد و منصور از جانب پروردگار عالم هستى. و اين فضيلت در حق او كافى است».
(3). كافى، ج 1، ص 47: «حفص بن غياث، عن أبى عبد الله، عليهالسلام، قال: قال: يا حفص يغفر للجاهل سبعون ذنبا قبل ان يغفر للعالم ذنب واحد»؛ نيز كنز العمال، متقى هندى، ج 10، ص 152: «خيار أمتى علماؤها، وخير علماءها رحماؤها ألا وإن الله تعالى ليغفر للعالم أربعين ذنبا قبل أن يغفر للجاهل ذنبا واحدا».
(4). احزاب، 3031: «يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً* وَ مَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَيْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً كَرِيماً».
(5). امالى، شيخ مفيد، ص 338؛ نيز با اختلاف اندك در كافى، ج 2، ص 226: «أبان بن تغلب، عن أبى عبد الله جعفر بن محمد، عليهماالسلام، قال: نفس المهموم لظلمنا تسبيح، وهمه لنا عباده، وكتمان سرنا جهاد فى سبيل الله. ثم قال أبو عبد الله، عليهالسلام،: يجب أن يكتب هذا الحديث بالذهب».