انديشه در اسلام، ص: 229
ايشان اجازه رفتن گرفت و عرض كرد: قرار ما با هم اين بود كه اگر تو پيروز شدى، ما تا آخر بمانيم؛ اما اگر نشانههاى شكست تو نمايان شد، ما را رها كنى تا برويم! امام فرمودند: كجا مىخواهى بروى؟ تو با بهشت فاصلهاى ندارى! از صبح در ركاب من با عُمر سَعد جنگيدهاى و فعاليت كردهاى، به چه دليل مىخواهى بروى؟ گفت: ما با هم اينگونه قرار گذاشتيم. بنابراين، به ماندن من اصرار نكن! امام فرمود: برو! او هم فرار كرد و رفت. «1» كسى نمىداند او بعدها چه حسرتى براى اين كار خود خورد، اما مگر پس از رفتن از نزد امام چقدر زندگى كرد و از تنعمات دنيا چه اندازه بهره برد؟ در عوض، خود را از سعادت ابدى محروم كرد، چون در چشم او حسين و كربلا كوچك آمد و دنيا بزرگ. لذا، دنيا را ترجيح داد و جذب آن شد.
استفاده از دنيا به اندازه ضرورت
بايد فكر كرد و ديد مگر خانههايى كه داريم چقدر بزرگ است كه مانعمان از ديدن حقيقت شود تا پشت آنها قرار بگيريم و ديگر حقايق را نبينيم؟ مقام و پول مگر چقدر قدرت و عظمت دارند؟ مگر اينها جز براى اين در اختيار ما قرار گرفتهاند كه دو روزى كه در اين دنيا هستيم، شيرينكام بمانيم؟ ما براى محفوظ ماندن از برف و باران به سرپناهى نياز داريم كه اسم آن خانه است؛ براى مصونيت از سرما و گرما به وسيلهاى نياز داريم كه اسمش لباس است و پول چنين اهدافى را تأمين مىكند. ديگر اين همه معركه و دعوا و فحش و ظلم و فسق براى چيست؟ اين خانه براى گرما و سرماست نه براى گناه؛ لباس براى سرما و گرماست نه براى گناه؛ خوراك براى زنده ماندن است نه براى گناه و ظلم و جنايت. چرا نمىبينيم كه ذرهاى از دوستداشتهها و دلخوشىهايمان نيز قابل انتقال به عالم بعد نيستند و بايد آنها را بگذاريم و برويم؟
______________________________ (1). رك: پيشواى شهيدان، سيد رضا صدر. (مولف)