انديشه در اسلام، ص: 138
ستارگانى را با آن رصد كرد كه فاصلهشان با زمين بيست ميليون سال نورى بود. «1» در آيات خدا، اين موضوع به صورت جملهاى خبرى مطرح شده است و ما تنها آيهاى را در صفحه كاغذى مىبينيم، اما ديگران از پشت دستگاه رصد، واقعيت بيرونى آيه را در صفحه باعظمت آفرينش مىبينند.
امامان ما بدون چشم باطن و با همين چشم ظاهر بر عالم مشرف بودند، پس سخن اميرالمؤمنين، عليهالسلام، خطاب به آنان نيست و ايشان ما را در آن سخن مخاطب قرار دادهاند. چرا بايد ديگران در عمل به فرامين قرآن و معصومان از ما پيشى بگيرند؟ مگر ما نيروى فكر نداريم. چه كسى گفته نژاد ژرمن عقلش از همه بيشتر است؟ چه كسى گفته انگليسىها قدرت عقلشان از همه ما قوىتر است؟ چه كسى گفته عقل آمريكايىها عقل مافوق است؟ چه كسى گفته كسانى كه در اروپا و در غرب زندگى مىكنند، انديشه قوىترى دارند؟ مسلماً، ما و آنان در قدرت عقل تفاوتى نداريم، ضمن اينكه ما افزون بر نيروى عقل، قدرت ايمان هم داريم. منتهى مساله اين است كه سرمايههاى ما هنوز در انبارهاست. آنها دو قرن است با سرمايه عقل خود كار مىكنند و از اواخر قرن هفده، سرمايههاى مختلف علم و عقل و مطالعه و كتاب را به كار گرفتهاند و با تمام وجود كار مىكنند، ولى ما همچنان در جاى خود ايستادهايم و نگاه مىكنيم.
انديشمند بزرگ
كشور ما هم در آن دوران كسى را داشت كه مىتوانست ما را با قافله علم همراه كند و در علم و صنعت به پيش ببرد. ما كسى مانند ميرزا تقىخان اميركبير «2» را داشتيم، اما قماربازها و عرقخورهاى دربار به كمك مهد عليا «3»، مادر ناصرالدين شاه «4»، كه سر و سرّى با ميرزا آقا خان نورى
______________________________ (1). رك: خدا در طبيعت، فلاماريون. (مولف)
(2). يكى از خصوصيات مهم استاد انصاريان مطالعه و تحقيق فراوان در تاريخ اسلام و ايران است كه مىتواند الگويى مناسب براى ساير مبلغان گرامى باشد كه به مطالعه اين متون چندان توجهى ندارند. اين بخش از پىنوشتها به منظور آشنايى بيشتر مبلغان گرامى با چند تن از رجال مهم دوران سلطنت محمد شاه قاجار و فرزندش ناصرالدين شاه آماده شده است. بديهى است ذكر همه حوادث تاريخى در اين كتاب ممكن نيست و خوانندگان گرامى بايد به كتب معتبر تاريخ در اين باره مراجعه كنند. در اين ميان، زندگى اميركبير محل تامل و تاسف فراوان است. (ويراستار)
اميرْكَبير، محمدتقى فراهانى (1222- 1268 ق/ 1807- 1852 م)، سياستمدار و صدر اعظم عهد ناصرالدين شاه قاجار. وى در هزاوه در اطراف فراهان ديده به جهان گشود. پدرش كربلايى محمدقربان كه از خانوادهاى پيشهور در هزاوه بود، نخست به عنوان آشپز به خدمت ميرزا عيسى قائممقام (د 1226 ق/ 1811 م) درآمد و سپس در دستگاه فرزند او ميرزا ابوالقاسم قائم مقام ناظر آشپزخانه شد. وى تا هنگام قتل قائممقام (1251 ق/ 1835 م) نيز زنده بود. درباره تاريخ دقيق ولادت امير اختلاف است، ولى سال 1222 ق به نظر درستتر مىرسد. بر اين اساس ميرزا تقىخان در هنگام مرگ بيش از 46 سال نداشته است.
محمدتقى دوران كودكى را در خانواده قائممقام به خانهشاگردى سپرى كرد و سپس مأمور محاسبه فيلخانه او شد. داستان معروف فرا گرفتن درس به هنگام خدمت به فرزندان قائممقام كه به تواتر در منابع به آن اشاره شده، حاصل همان ايامى است كه به خانهشاگردى مشغول بوده است. در اين ايام، هوش و استعداد محمدتقى در نامهنگارى موجب اعجاب قائممقام شد و او را بر آن داشت تا از آن جوان در امور دبيرى بهره جويد. به اين ترتيب محمدتقى به تدريج با رجال سياسى آن روزگار آشنا گرديد و به زودى توانست حتى خود را به شاه بنماياند. پس از چندى به سبب دقت و صحت در كار، گويا در 1249 ق فرمان مستوفىگرى يافت. پس از مدتى از خدمت قائم مقام مرخص شد و به جمع مستوفيان محمدخان زنگنه اميرنظام (د 1257 ق/ 1841 م) پيوست. گويا كنارهگيرى وى از خدمت قائممقام به خواسته خود قائممقام بوده است. به هر حال، محمدتقى در كنار شخصيتى چون اميرنظام، با عنوان مستوفى نظام مىتوانست به خوبى قابليتهاى خود را نشان دهد، به ويژه كه عباس ميرزا به اميرنظام توصيه كرده بود تا از وجود شخصى همچون ميرزاتقى كه «سررشته معاملات سنواتى» را دارد، بهره جويد.
پس از قتل گريبايدوف، وزير مختار روس (1244 ق/ 1828 م)، چون مقرر شد هيأتى به سرپرستى خسرو ميرزا براى عذرخواهى از اين واقعه راهى روسيه شود، ميرزاتقى كه بيش از 23 سال نداشت، در سلك همراهان اميرنظام قرار گرفت. وى پس از مراجعت از اين سفر ملقب به «ميرزا» و «خان» شد.
ميرزا محمدتقى خان يك بار ديگر نيز همراه اميرنظام به روسيه رفت و سرپرستى اين هيأت را ناصرالدين ميرزاى وليعهد برعهده داشت. امپراتور روسيه نسبت به ميرزا محمدتقى عنايتى خاص نشان داد و هديهاى نيز براى او فرستاد.
سفر ديگرى كه نقش سازندهاى در شخصيت ميرزامحمدتقى ايفا كرد، سفارت او به ارز روم در پى پديد آمدن بحران در روابط ايران و عثمانى و دعاوى ارضى دولت اخير است كه با هيأتى رهسپار آنجا شد. وى با رتبه سرتيپى در رأس 200 تن از رجال سياسى- نظامى ايران رهسپار ارزروم شد. پس از ورود ايشان به ارزروم دولت عثمانى خواست مخارج هيأت را قبول كند، ولى ميرزا تقىخان از پذيرش آن سرباز زد. مذاكرات ارزروم به طور متوالى و هر بار در منزل يكى از نمايندگان 4 كشور ايران، عثمانى، روس و انگليس پى گرفته مىشد. چون مذاكرات طولانى شد، ميرزا تقىخان 170 تن از ملازمان خود را به ايران بازگرداند.
سرانجام، مذاكرات به مرحله امضاى يادداشت تفاهم و پيشنويس عهدنامه رسيد و محمدشاه طى فرمانى به ميرزا تقىخان اجازه داد تا در 8 مسأله مورد منازعه اقدام نمايد و به اين ترتيب معاهده ارزروم منعقد گرديد. اين اقامت نسبتاً طولانى به امير اين فرصت را داد تا از نزديك با تحولات جامعه عثمانى پس از اصلاحات موسوم به «تنظيمات» كه از شعبان 1255/ اكتبر 1839 آغاز شده بود، آشنا گردد.
پس از مرگ محمدشاه (6 شوال 1264 ق/ 5 سپتامبر 1848 م) شاه جديد- ناصرالدين ميرزا كه در آذربايجان بود- از ميرزا تقىخان- كه در آن زمان منصب وزارت نظام آذربايجان را داشت- خواست تا مقدمات ورود او به تهران را فراهم كند. ميرزا تقىخان بدين منظور با اجازه شاه، مبلغى از بازرگانان تبريزى وام گرفت.
اردوى ناصرالدين شاه در 19 شوال 1264 از تبريز به راه افتاد. وى در باسمنج، ميرزا تقىخان را به اميرنظامى منصوب كرد و به اين وسيله اعتماد خود را به او آشكار ساخت. اميرنظام در اين سفر درايت بسيار نشان داد و اردوى شاهى را با نهايت نظم به تهران رسانيد. پس از ورود شاه به تهران و جلوس بر تخت سلطنت، اميرنظام منصب صدارت يافت و لقب اتابك اعظم و اميركبير گرفت. امير از پذيرش لقب صدراعظم امتناع كرد و به همان لقب اميرنظام بسنده كرد. وى در گام نخست به اجراى پارهاى اصلاحات اساسى پرداخت و بسيارى از حكام و واليان را عزل و گروهى جديد را به حكومت و امارت منصوب كرد. در همين روزگار به سبب ازدواجش با عزتالدوله خواهر ناصرالدين شاه توانست از بدگويىهاى درباريان آسوده شود و به علاوه بر حوادث و مسائل حرم نيز وقوف يابد.
در اين زمان، طرفداران باب به ترويج عقايد او و تحريك مردم برخاستند و دربعضى نقاط، سران ايشان آشكارا به معارضه با دولت پرداختند، تا آنجا كه امير به مقابله برخاست و باب را به امضاى تكذيبنامه دعوى خويش واداشت؛ سپس به فتواى علما او را اعدام كردند.
در بعد سياست خارجى و روابط با نمايندگىهاى دول بيگانه در ايران نيز فعاليتهاى امير بنيادى و متكى بر حفظ منافع ملى و حاكى از علم و اطلاع و تسلط او بر عرف بينالمللى است. اگرچه پيش از امير نيز دولت ايران داراى وزير امور خارجه بود، ولى در عهد او وزارت امور خارجه به عنوان نهادى مشخص بنيان نهاده شد و نخستين كاركنان آن را امير خود انتخاب كرد و ساختمانى براى آن در نظر گرفت. وزارت امور خارجه از 1265 تا 1267 ق در دست خود او بود و از اين تاريخ، ميرزا محمدعلى خان را به منصب «وزارت مهام دول خارجه» منصوب كرد. از كارهاى امير در اين دوران، بازداشتن سفراى بيگانه از مداخله در امور داخلى ايران، اهتزاز پرچم ايران در كشورهاى ديگر به طور دائم و گسيل داشتن نمايندگان دائمى سياسى براى تأسيس سفارتخانه و نمايندگى به لندن، پترزبورگ، بمبئى، استانبول و تفليس، به رغم مخالفت روسيه و تدوين دستور عمل براى مذاكرات با وزراى مختار دول بيگانه، اتخاذ روشى براى كسب اخبار و اطلاعات از سفارتهاى بيگانه كه باعث بيم و رعب مداخلهجويان خارجى شد، نظارت بر رفت و آمد بيگانگان و مرسوم كردن اخذ تذكره براى آنها را مىتوان ياد كرد. وى همچنين به آموزش و تربيت مأموران ايرانى مقيم خارج از كشور عنايت خاص داشت و مىكوشيد آنها را از ميان شايستهترين افراد انتخاب كند. امير در سياست خارجى از اصول خاصى پيروى مىكرد و از سياست موازنه منفى سود مىبرد و با اعطاى هرگونه امتياز به بيگانگان مخالف بود و در عين حال از سياست بهرهگيرى از نيروى سوم و توسعه روابط متعادل با كشورهاى جهان طرفدارى مىكرد.
روابط با انگلستان: تحول در روابط ايران و انگلستان به روزگار امير با ورود سرگرد شيل، كه پس از دو سال مرخصى به ايران بازگشت، آغاز شد. شيل در بدو ورود از وزارت امير اظهار خشنودى كرد، ولى مداخله آشكار و نهان سفارت انگليس در امور ايران، امير را به مقابله واداشت و بدينسبب نسبت به خواستهاى سفارت بىتوجهى كرد و امور آن را معطل گذاشت. اين برخورد موجب اعتراضات پياپى سفارت و واكنش شيل شد. نخستين موضوع مورد مناقشه، تعريف حق و حدود حاكميت ايران بر خليج فارس بود. امير همواره مىكوشيد سيطره ايران را بر نواحى جنوبى خليج فارس تثبيت كند و براى اين كار، برخى كارگزاران دولت در آن مناطق را تغيير داد.
روابط با روسيه: عصر صدارت امير صحنه برخورد دو دولت ايران و روسيه بر سر مسائل اقتصادى و مرزى بود. نخستين برخورد بر سر امتياز شيلات ايران ايجاد شد. امير بدون توجه به آنكه روسيه در عصر محمدشاه طى قراردادى آن را به اجاره گرفته است و به استناد آن به مداخله در امور شيلات ايران مىپرداخت، آن را به بازرگانى ايرانى واگذاشت و دولت روسيه كارى از پيش نبرد. موضوع ديگر، مخالفت شديد امير با محافظت انبار تجارتخانه روسيه در استراباد توسط نيروى نظامى روس، و نيز ايجاد بيمارستانى توسط روسها در سواحل شمالى ايران بود. اين انبار پس از تجديد ساختمان رسماً به دولت روسيه به اجاره داده شد. دولت روس در هر دو مورد به اعتراض برخاست، ولى امير، صدراعظم روسيه را قانع كرد كه اين كارها به سود هيچ يك از دو دولت نيست.
افزون بر اينها، مسائل ديگرى نيز روابط ايران و روسيه را در اين دوره به تيرگى مىكشانيد
روابط با فرانسه: زمينه روابط ايران با فرانسه در دوره صدارت امير، به تلاش براى اجراى معاهده محرمانه 1263 ق/ 1847 م در عصر محمدشاه بازمىگردد كه طى آن به اتباع فرانسه اجازه داده شده بود كه در ايران به تجارت بپردازند، ولى اجراى معاهده مذكور به دلايلى از جمله ايجاد موانع از سوى دولتهاى روس و انگليس به تعويق افتاده بود. در اين وقت كنت دو سارتيژ نماينده سياسى فرانسه به تكاپو افتاد، اما اقدامات نسنجيده او و اعلام جمهوريت در فرانسه و مسأله اتباع مسيحى كاتوليك در ايران، امير را در وضع نامطلوبى قرار داد و مكاتبات به جايى نرسيد، تا سرانجام كنت كه مواضعش در اين باره مبهم و متناقض مىنمود، به رغم خواست امير، ايران را ترك كرد و روابط سياسى دو كشور قطع شد.
روابط با دول ديگر: فكر ايجاد روابط سياسى با آمريكا از مدتها قبل از صدارت امير، كم و بيش وجود داشت، اما امير آن را تحقق بخشيد تا معادله قدرت را در خليج فارس، كه به سود انگلستان بود، بر هم زند. بدين مناسبت در ذيحجه 1267/ اكتبر 1851 ميان دو كشور عهدنامه دوستى و كشتيرانى در آبهاى طرفين منعقد شد و مقرر گرديد كه دولت آمريكا در تهران، تبريز و بوشهر كنسولگرى تأسيس كند. سناى امريكا نيز اين قرارداد را به «معاهدات كامله الوداد» تبديل و تصويب كرد و آمادگى خود را براى مبادله عهدنامه به دولت ايران اعلام داشت، ولى در اين ميان اميركبير معزول شد و جانشينان او تمايلى به اين كار نشان ندادند. امريكاييان معتقد بودند كه انگلستان مانع اصلى براى برقرارى روابط ميان دو دولت است.
علاوه بر امريكا، امير كوشيد با پروس، اتريش و بلژيك نيز رابطه برقرار سازد. ولى انگليسيان كه به ويژه حضور اتريش را با منافع خود ناسازگار مىديد، در راه ايجاد رابطه سياسى ايران با آن كشور مانعتراشى مىكرد. درباره فكر رابطه با بلژيك اطلاعات موجود منحصر است به قراردادى ميان دو كشور كه وزير مختار فرانسه از آن ياد كرده است.
اصلاحات و اقدامات امير: امير اصلاحات داخلى را با امور نظامى كه ضامن حاكميت ملى و تماميت ارضى كشور بود و او خود در امر نظام تجربهاى طولانى داشت، آغاز كرد. او نخست صندوقى براى تأمين مواجب و نيازهاى مالى نظاميان ايجاد كرد تا نظامىگرى به صورت شغلى مستقل درآيد. سپس به تدوين قانون سربازگيرى و طبقهبندى رستهها و درجات و تجديد سازمان نظامى پرداخت و اخذ «سيورسات» از رعيت را ممنوع كرد. اين قوانين تحت عنوان «نظام ناصرى» تدوين و طبع شد. او همچنين به تأسيس كارخانههايى براى ساخت ملزومات نظامى و تسليحات ساده، و متحدالشكل گردانيدن لباس نظاميان دست زد.
در زمينه اقتصادى، امير طرفدار گسترش تجارت و كشاورزى، و در عين حال توسعه صنايع ملى بود. بدين سبب به ساخت و توسعه بازارهاى تهران و تبريز- سراى امير- و گسترش شبكه راهها همت گماشت.
از ديگر اصلاحات امير كه ارتباط مستقيم با تجارت دارد، ايجاد امنيت در راهها و نظارت بر عبور و مرور و صدور تذكره عبور، ايجاد قراولخانه و چاپارخانه در حدود شهرها، مساحى و نقشهبردارى تهران و ديگر مناطق و راههاى كشور را بايد ذكر كرد. امير همچنين معادن را تا 5 سال از ماليات معاف كرد و براى امور معادن مسئولى برگزيد. وى با علاقه تمام به حمايت از صاحبان حرفه و توليد كنندگان پرداخت. گروهى را براى فراگيرى صنايع به روسيه و عثمانى فرستاد و براى خريد ماشين آلات صنعتى از اتريش اقداماتى انجام داد و كارخانجات محدودى در كشور داير كرد.
در زمينه ماليه نيز امير دست به اصلاحاتى بنيادى زد. در پرداخت بدهىهاى عقب افتاده تدبيرى انديشيد و اسناد و حوالههاى دولتى را اعتبار داد. منافع اخذ ماليات و ورود آن به خزانه دولت را سامان بخشيد و در عين حال مالياتهاى اجحاف آميز بر طبقات ضعيف را ملغى ساخت. از سوءاستفاده منشيان و مستوفيان جلوگيرى كرد و دستور داد تا كتابهايى مشتمل بر قوانين گردآورى ماليات و شرح وظايف مأموران مالياتى، مبتنى بر مقررات مالى فرانسه تدوين كنند و با اين تنظيمات مالياتهاى عقب افتاده را از اشخاص متنفذ وصول كرد. وى همچنين مستمرى درباريان را كاهش داد و از اين طريق به اجراى برخى طرحهاى عمرانى توفيق يافت و همين امر از عوامل دشمنى و توطئه برضد او شد.
در مسائل فرهنگى، برجستهترين كار امير، زمينهسازى تأسيس دارالفنون براى تربيت علمى و فنى جوانان براساس اصول و علوم جديد اروپايى بود. اگرچه افتتاح رسمى مدرسه 13 روز پس از مرگ امير اتفاق افتاد.
انتشار روزنامه وقايع اتفاقيه نيز از ديگر اصلاحات فرهنگى امير به شمار مىرود. شيل معتقد است كه سر مقالههاى اين روزنامه به قلم خود امير بوده است.
از ديگر اصلاحات فرهنگى و اجتماعى امير، دستور ترجمه كتب اروپايى، ايجاد چاپخانه، تدوين قانوننامهاى براى پزشكان و امتحان از آنها، ترويج آبلهكوبى و بنيان نخستين بيمارستان دولتى را مىتوان نام برد.
ايجاد امنيت، ديوانخانه و دارالشرع براى استقرار عدالت از ديگر امور مورد توجه خاص امير بود. او براى آگاهى از رفتار حاكمان شهرها، كسانى را مخفيانه برمىگماشت و با گزارش آنها به توبيخ يا تشويق حاكمان مىپرداخت. با آنكه امير در اوايل كار كوشيد خود به داورى در امور مهم بپردازد، ولى سپس شيخ عبدالحسين تهرانى را به رياست محكمه شرع به عنوان عالىترين مرجع قضا منصوب كرد. دعاوى حقوقى پس از طرح در ديوانخانه به محكمه شرع مىرفت و احكام صادره براى اجرا به ديوانخانه ارجاع مىشد و در واقع تلفيق شايان توجهى ميان قوانين عرفى و شرعى به عمل مىآمد. امير بر آزادى دينى اقليتها تأكيد مىكرد و به امور قضايى آنان نيز در همين ديوانخانه رسيدگى مىشد.
فرجام كار: سرعت سير حوادث از روزى كه شاه طى فرمانى تمام امور را در كف امير نهاد تا آنگاه كه فرمان عزلش را صادر كرد، چنان است كه محققان را غالباً دچار نوعى حيرت مىكند. بىگمان عزل او امرى ناگهانى نبود و از مدتها پيش تحركاتى براى تحديد قدرت و اختيارات امير به ظهور مىرسيد. به علاوه، از برخى نامههاى امير به شاه نيز برمىآيد كه خود وى به سبب بعضى رفتارهاى شاه از عاقبت خويش انديشناك بوده است. به هر حال، فرمان عزل امير از صدارت و ابقاى وى در امور نظام به خط و انشاى ميرزا سعيد مؤتمن الملك تهيه شد و در پنجشنبه 19 محرم 1268 توسط مهدعليا به اطلاع او رسيد و سپس آجودانباشى فرمان را رسماً به او ابلاغ كرد، اما اندكى بعد به خدمت نظام او نيز خاتمه داده شد.
به هر حال، پس از عزل امير از صدارت و وزارت نظام، آقاخان نورى آشكارا به مخالفت و دگرگون كردن كارهاى امير برخاست؛ به شكلى كه امير برآشفت و از شاه اجازه ملاقات خواست، اما شاه سخنان امير را نپذيرفت و او را مورد عتاب قرار داد. پس از اين، حكم تبعيد امير به كاشان، نخست با عنوان حكومت آن شهر، صادر شد و زير نظر نظاميان به آنجا رفت. اندكى بعد شاه حكم قتل او را نيز امضا كرد و علىخان فراشباشى مأمور آن كار گرديد. وى در بامداد 18 ربيع الاول 1268 وارد فين كاشان شد و به حمامى كه امير در آنجا مشغول استحمام بود رفت و حكم را خواند. به درخواست امير رگ دستش را گشودند و سپس، به سبب تعجيلى كه داشتند، او را خفه كردند و برخى اشياء شخصى او را به غنيمت بردند.
شيخ عبدالحسين تهرانى، مشهور به شيخ العراقين، وصى امير، مدرسه و مسجدى در تهران از ماترك امير پس از قتل او ساخت كه بعدها به نام خود او معروف شد. همو بخش مهمى از ميراث امير را صرف توسعه و بازسازى بقعههاى عتبات عاليات و سامرا و طلاپوش كردن آستانه امامان عسكرى (ع) كرد. گويا امير وصيت كرده بود كه از ماتركش بيمارستانى نيز در تهران داير كنند. پيكر امير را نخست در گورستان «پشت مشهد» كاشان دفن كردند، ولى چندى بعد همسرش عزتالدوله آن را به كربلا انتقال داد و در محدوده رواق شرقى حرم امام حسين (ع) معروف به پايينپا به خاك سپرده شد. رك: دائره المعارف بزرگ اسلامى، ذيل مدخل امير كبير. با تلخيص فراوان.
(3). مهد عليا (تركيب وصفى، اسم مركب). لقبى كه به مادر بزرگان و شاهان مىدادند واز آن جمله است لقب خيرالنساءبيگم دختر ميرعبدالله خان مرعشى حاكم مازندران (مادرشاه عباس صفوى) و لقب مادر ناصرالدين شاه قاجار (و. 1220- ف. 6 ربيع الثانى 1290 ق). مقبره اين زن در محل فعلى دفتر مديريت حرم مطهر حضرت معصومه (س) است. رك: لغتنامه دهخدا و فرهنگ فارسى معين، ذيل مدخل مهد عليا. با تلخيص.
(4). ناصر الدين شاه پسر محمد شاه بن عباس ميرزا بن فتحعلى شاه قاجار. چهارمين سلاطين قاجاريه است. وى در ششم ماه صفر سال 1247 ق متولد و به سال 1313 پس از 49 سال سلطنت كشته شد. به سال 1264 ق كه محمدشاه قاجار به علت نقرس درگذشت، ناصرالدين ميرزا فرزند و وليعهد وى در تبريز بود و بيش از هفده سال نداشت. مقارن مرگ محمدشاه در اكثر بلاد ايران فتنهها برخاسته بود. مردم كرمانشاه بر محبعلى خان حكمران خود شوريدند و اهالى شيراز بر نظام الدوله ياغى شدند. در بروجرد اوضاع آرام نبود و حسين خان سالار در خراسان كوس ياغيگرى مىنواخت و سيف الملوك ميرزا، پسر ظل السلطان، نيز در تهران به دعوى سلطنت برخاسته بود، در همچو اوضاع آشفتهاى مهد عليا مادر وليعهد با مساعدت عليقلى ميرزا اعتضادالسلطنه و ميرزا آقاخان وزير لشكر زمام حكومت را در دست گرفت و به انتظار ورود پادشاه جديد به پايتخت نشست.
ناصرالدين ميرزا با شنيدن خبر مرگ پدر از تبريز حركت كرد و با راهنمايىها و مساعدتهاى ميرزا تقى خان وزير نظام به تهران وارد شد و روز بعد تاج شاهى بر سر نهاد [23 ذيقعده 1264] و ميرزا تقى خان وزير نظام را قبل از ورود به تهران به امير نظام ملقب كرد و سپس كه به تهران وارد شد و بر تخت شاهى جلوس كرد او را اتابك اعظم خواند و مقام صدارت عظمى بدو محول داشت. اتابك اعظم كه بعدا به نام اميركبير معروف شد يكى از وزيران پر اثر و نامدار ايران است و به دوران كوتاه مدت صدارت خويش در فرونشاندن آشوبها و استوار كردن پايههاى تخت سلطنت ناصرالدين شاه كوششها كرد و آشوب خراسان را به سال 1266 به دست سلطان مراد ميرزا حسام السلطنه با كشتن حسن خان سالار و فرزندش و برادرش فرو نشاند. از وقايع دوران سلطنت ناصرالدين شاه گذشته از فتنه سالار در خراسان، يكى هم بسط دعوت سيدعلى محمدباب و پيدايش مذهب بابى است كه مقدارى از نيروى دولت و فكر شاه متوجه فرونشاندن آشوبهايى كه بابيان در نقاط مختلف كشور برپا مى كردند شد. از اتفاقات نامطلوب عهد اين پادشاه قتل اميركبير است كه به اجماع مورخان بدترين اعمال ناصرالدين شاه و اشتباهى غيرقابل جبران بود. ميرزاتقى خان اميركبير در مدت سه سال و دو ماه و كسرى صدارت در شئون مختلف كشور شروع به اصلاحاتى كرد اما ساعيان و حسودان شاه را نسبت بدو بدبين و از قدرت روزافزونش هراسان كردند تا سرانجام در روز بيست و پنجم محرم سال 1268 فرمان عزل او را صادر و به جاى وى ميرزا آقاخان اعتمادالدوله نورى را به صدارت انتخاب و اميركبير را به فين كاشان تبعيد كرد و سرانجام فرمان به قتل او داد و يكماه و بيست و سه روز بعد از عزل وى به تاريخ هيجدهم ربيع الاول سال 1268 به فرمان شاه به حيات وى پايان داده شد.
او در 66 سالگى در روز 17 ذيقعده سال 1313 ق در بارگاه حضرت عبدالعظيم به ضرب تپانجه ميرزا رضا كرمانى به قتل رسيد و در همانجا به خاك سپرده شد. رك: لغتنامه دهخدا و فرهنگ فارسى معين، ذيل مدخل ناصرالدين شاه. با تلخيص فراوان.