فارسی
جمعه 01 تير 1403 - الجمعة 13 ذي الحجة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

انديشه در اسلام، ص: 139

داشت، اجازه اين كار را ندادند. ميرزا آقاخان‏ «1» كه از سفارت انگلستان توصيه‏نامه داشت، شش سال در انتظار نخست وزير شدن بود. پيش از او هم ميرزا آقاسى ايروانى‏ «2» چهارده سال صدراعظم اين كشور بود، لذا با وجود دويست سال حكومت قاجاريه بر ايران هيچ پيشرفتى حاصل نشد. در اين مدت طولانى، تنها در زمان صدارت ميرزا تقى‏خان، كه سه سال بيشتر طول نكشيد، كشور رو به ترقى حركت مى‏كرد.

صنعت ايران در همان سه سال رشد كرد و مدرسه دارالفنون ساخته شد. اما اين خونِ گرم الهى بايد در حمام فين كاشان ريخته مى‏شد تا سند ذلّت يك كشور را شاهى شرابخوار و مادر دسيسه‏بازش امضا كنند. سفير انگلستان در اين باره مى‏نويسد:

اگر آن روز انگليسى‏ها براى كشتن اميركبير دست به كار نشده بودند، امروز ايران از ژاپن هم جلوتر بود.

عوامل مؤثر در پيشرفت‏

اكنون هم براى شروع اين حركت دير نيست، بلكه اول كار است. البته، به شرط اين‏كه بخواهيم و در اين راه تلاش كنيم. امروز، جوان كشور ما ديپلم مى‏گيرد و آن را كنار مى‏گذارد و مى‏گويد حوصله درس خواندن ندارم! دانشگاه مى‏رود، اما در كلاس زبان انگليسى شركت نمى‏كند! اين در حالى است كه شخصى آلمانى كه در آلمان متولد شده و پدر و مادر آلمانى هم دارد، استاد زبان و ادبيات فارسى است؛ ژيلبرت لازار زبان شناسى فرانسوى است كه دستور زبان فارسى را نوشته و در ايران هم چاپ شده است؛ رينولد نيكلسن مولوى شناس انگليسى است كه در چهار جلد قَطور، مشكلات ادبى، عرفانى، اخلاقى، قرآنى و ... اين كتاب را تجزيه و تحليل كرده و هم اكنون جزو يكى از مدارك مهمّ شرح مثنوى در دنياست!؟

______________________________
(1). آقاخانِ نورى، ميرزا نصرالله فرزند اسدالله‏خان (1222- 1281 ق/ 1807- 1865 م)، سياستمدار دوره قاجارى و صدراعظم ناصرالدين‏شاه. پدرش در لشكركشى‏هاى آقامحمدخان به مازندران خدمات بسيارى از خود نشان داد و از اين‏رو به سمت نخستين «لشكرنويس» اردوى قاجار برگزيده شد. وى مقام ياد شده را زير عنوان «وزارت لشكر» تا 1242 ق/ 1826 م برعهده داشت. ميرزاآقاخان 20 سال داشت كه در دستگاه الله‏يارخان آصفُ‏الدوله مقدمات امور ديوانى را آموخته بود. در 1242 ق/ 1826 م در دربار فتحعلى‏شاه‏

(سلطنت 1212- 1250 ق/ 1797- 1834 م) به سمت «لشكرنويس» برگزيده شد. پس از چندى به علت داشتن هوش و چرب‏زبانى و موقع‏شناسى، ارتقاى مقام يافت و به پايگاه «لشكرنويس باشى» گسترش داد و از شخصيت‏هاى ديوانى و نظامى دوره محمدشاه (سلطنت 1250- 1264 ق/ 1834- 1848 م) گرديد. با اين‏كه رابطه خوبى با شاه داشت و در نبرد هرات، در كار توپ‏ريزى و ديگر كارهاى نظامى خدماتى انجام داد، اما حاج‏ميرزاآقاسى (د 1265 ق/ 1849 م) صدراعظم وقت با او ناسازگار بود به حدى كه هر دو طرف و هوادارانشان در نزد شاه به زيان يكديگر سعايت مى‏كردند.

ليكن ميرزاآقاخان با داشتن روابطى با ملك‏جهان خانم مهد عليا (1220- 1290 ق/ 1805- 1873 م)، زن محمدشاه و مادر ناصرالدين‏شاه (1247- 1313 ق/ 1831- 1895 م)، پشتوانه‏اى براى خود فراهم آورده بود كه در بازى‏هاى سياسى آسوده‏دل باشد و كارش به جاهاى خطرناك نكشد. وى كه به نيروى سياسى امپراتورى بريتانيا در آن زمان واقف بود، همانند بسيارى از سياستگران آن عهد، رمز پيشرفت سياسى خود را در وابستگى به آن تشخيص داد. در 1261 ق/ 1845 م براى حاج‏ميرزاآقاسى خبر آوردند كه ميرزا آقاخان شب‏ها با لباس مبدل به سفارت انگليس رفت‏وآمد دارد.

وى كه مترصد فرصت بود و نمى‏خواست رابطه آقاخان با مهد عليا نيز آشكار گردد، همين مسأله را بهانه كرد و دستور داد تا آقاخان را دستگير كردند و به خانه محل اقامت صدراعظم آوردند. فرداى آن شب در برابر چشم «امنا و اركان دولت» به جرم داشتن رابطه با خارجيان، او را چوب زدند و پس از گرفتن 000. 10 تومان جريمه، از مقام وزارت لشكرى بركنار ساختند و همراه برادرش ميرزا فضل‏الله‏خان به كاشان تبعيد كردند.

ميرزا آقاخان تا پايان زندگى محمدشاه كه همزمان با صدارت حاج‏ميرزاآقاسى بود، در كاشان به سر برد. اين در واقع دوره اول زندگى او به شمار مى‏رود. وى پس از درگذشت محمدشاه، به دستيارى مهدعليا خود را به تهران رساند و آماده صدارت گرديد. ميرزاتقى‏خان اميركبير (مق- 1268 ق/ 1852 م)

كه همراه ناصرالدين شاه با سِمَت صدارت از تبريز به پايتخت آمده بود و با هويت سياسى ميرزاآقاخان آشنايى داشت، به دليل ورود بى‏اجازه او به تهران، از وى بازخواست كرد و فرمان داد به كاشان باز گردد. ميرزاآقاخان به سفارت انگليس در قلهك پناهنده شد و سفارت هر اندازه وساطت كرد تا ميرزاآقاخان به كاشان بازنگردد، كارى از پيش نبرد. سرانجام وزير مختار انگليس گفت كه ميرزا برگ تابعيت انگليس را دارد و بايد مانند اتباع ديگر اين كشور، در خانه خود با امنيت لازم زندگى كند. اميركبير سرانجام شايد براى پيشگيرى از تحريكات درباريان،

به‏ويژه مهد عليا، همچنين زير نظر داشتن ميرزاآقاخان، اين اشتباه را مرتكب شد كه او را با عنوان وزير لشكر و لقب اعتمادالدوله به معاونت خود برگزيند. پس از اين‏كه اصلاحات اميركبير، نيروهاى سياسى بيگانه حاضر در عرصه سياست ايران را رنجاند، ميرزاآقاخان با جديت بيشتر آماده صدارت ايران شد. اميركبير را پس از 3 سال و چند ماه از صدارت برداشتند و زمينه قتل او را فراهم آوردند. در اين هنگام ميرزاآقاخان به ظاهر از تابعيت انگلستان بيرون آمد و به يارى درباريان و بيگانگان فرمانروا بر دربار، انجام دو خواسته ديرينش را به شاه جوان قبولاند: سر به نيست كردن محمدتقى‏خان اميركبير، و برآمدن خود به مقام صدارت عظماى ايران و كسب عنوان «شخص اول مملكت». گذشته از اين خواسته‏ها كه برآورده شد، پسرش كاظم نظام‏الملك نيز شخص دوم گرديد.

آقاخان در اين منصب به تقليد از عثمانيان، داراى لقب جديد آلْتِسْ (اشرف امجد) گرديد و به گرفتن انواع نشان‏ها و حمايل‏ها و تمثال‏ها و ديگر اشياى گرانبهاى مرصع و مكلل به الماس و مرواريد و جز آن ها مفتخر گرديد كه بيشتر آن‏ها در بزم‏هاى خوشگذرانى شبانه در داوديه تهران كه آقاخان خود فراهم آورنده آن بود، به او داده مى‏شد. ميرزاآقاخان هفت سال (1268- 1275 ق/ 1851- 1858 م) به نيروى درباريان و قدرت‏هاى خارجى فرمانروا بر ايشان، بر ايران حكومت كرد و با دور كردن شخصيت‏هايى چون ميرزايوسف مستوفى‏الممالك و سردار كل عزيزخان از مركز و به كار گماردن شاهزادگان آزمند و تقسيم كردن مشاغل سياسى و حكومتى كشور ميان خويشان و دوستان و اهالى زادگاه خود، مقدمات درهم‏ريزى استقلال كشور و وابستگى آن را فراهم ساخت.

در آن روزگار سياست انگليس در مسير تجزيه ايران و ايجاد دولت‏هاى كوچك در منطقه ميان اين كشور و هند براى حفظ منافع خود بود. ميرزاآقاخان كه افزون بر صدارت عظمى، سمت وزير لشكرى را نيز برعهده داشت، در سال دوم صدارت خويش انجام توطئه‏اى را آغاز نهاد كه در نهايت، ضربتى بزرگ بر پيكر استقلال و تماميت ارضى ايران فرود آورد و آن جدا كردن افغانستان از ايران و از دست دادن شهر مهم و تاريخى هرات بود. كار چنين آغاز شد كه آقاخان در 15 ربيع‏الثانى 1269 ق/ 25 فوريه 1853 م به صورت «ابتدا به ساكن» نامه‏اى خطاب به نايب سرهنگ جاستين شيل وزير مختار پادشاهى انگليس نوشت و تعهد سپرد كه ايران به هرات لشكركشى نكند. به دنبال آن، با زمينه‏چينى خود آقاخان نورى، در اواخر 1271 ق/ 1855 م ايران به هرات لشكر كشيد و در 1273 ق/ 1856 م اين شهر را پس گرفت، اما در همان سال، عمال دولت انگليس، به موازات كار آقاخان،

علاوه بر تحريك امام مسقط كه دست‏نشانده ايران بود، با ايجاد اغتشاش در بندرعباس و برانگيختن تركمانان بخارا در حمله به مشهد، وضعى پيش آوردند كه خروج خود را مشروط به اين سازند كه ارتش ايران از هرات بيرون آيد. نقشه كامل جزئيات كار را ميرزاآقاخان نورى با عمال دولت انگليس طرح كرده بود و زير نظر او بود كه آن ضربت‏هاى پياپى بر يكپارچگى و استقلال ايران فرود آمد. آقاخان، مهرعلى‏خان شجاع‏الملك، برادرزاده خود را ظاهراً براى جلوگيرى از حمله انگليس به بوشهر فرستاد.

سپس فرخ‏خان امين‏الملك غفارى را كه يكى از وابستگان وى و در مقام صندوقدار شاه بود، براى مصالحه به اروپا فرستاد. وى با ميانجيگرى ناپلئون سوم، قرارداد زيانمندى مانند قرارداد تركمنچاى كه به «عهدنامه پاريس» معروف است، در يك مقدمه و 15 فصل، در مقام «سفيركبير دولت عليه ايران» با همتاى انگليسى خود، هنرى ريچارد چارلزكولى «سفير فوق‏العاده ملكه انگلستان در دربار اعليحضرت امپراتورى فرانسه» به تاريخ 8 رجب 1273 ق/ 4 مارس 1857 م امضا كرد.

نماينده آقاخان متعهد شد كه ظرف سه ماه پس از مبادله تصديق نامه‏هاى پيمان حاضر «از خاك و شهر هرات و تمام نقاط افغانستان، عساكر و مأمورين ايران را كه فعلًا در آن‏جا هستند، بيرون آورند». از جمله مواد پيمان مذكور اين بود كه «اعليحضرت پادشاه ايران قبول مى‏فرمايند كه از هر نوع ادعاى سلطنت به شهر و خاك هرات و ممالك افغانستان صرف‏نظر نموده و به هيچ‏وجه از رؤساى هرات و ممالك افغانستان هيچ‏گونه علامت اطاعت از قبيل سكه و خطبه يا باج مطالبه ننمايند و نيز متعهد مى‏شوند كه مِنْ‏بَعد از هرگونه مداخله در امورات داخله افغانستان احتراز كنند و قول مى‏دهند كه هرات و تمام افغانستان را مستقل شناخته و هرگز درصدد اخلال در استقلال اين ولايت برنيايند».

در اين پيمان يك‏جانبه، انگلستان ميان ايران و افغانستان حَكَم و (به گونه‏اى ظريف) قيّم دعاوى ايشان شناخته شد. ميرزاآقاخان در دوره‏اى كه اروپا سرگرم جنگ‏هاى كريمه بود و دو رقيب دخالتگر در كارهاى ايران، يعنى روس و انگليس، نگران زد و خوردهاى خود بودند و جنبش ضداستعمارى در هندوستان گسترش يافته بود و ايران در موقعيتى قرار داشت كه مى‏توانست براى تضمين استقلال خود اقدامات اساسى انجام دهد، خدمات ارزنده‏اى به انگليس كرد. وى يك سال و نيم پس از انعقاد قرارداد پاريس، در 20 محرم 1275 ق/ 30 اوت 1858 م از مقام خود بركنار شد و ناصرالدين‏شاه به روشنى در دستخط خود به «خبطها و خطاهاى»

و اشاره كرد. در بركنارى ميرزاآقاخان، علاوه بر تأثير افراد و قدرت‏هاى داخلى و شخصيت‏هاى مملكتى چون مستوفى‏الممالك و سردار كل در روشن كردن افكار شاه، از كوشش روس‏ها كه به علت سرسپردگى آقاخان به انگليسى‏ها نسبت به او عداوت مى‏ورزيدند، نيز مى‏توان ياد كرد. پس از عزل ميرزاآقاخان، بستگان او (به استثناى ميرزامحمدصادق قائم‏مقام برادرزاده وى و ميرزامحمدمهدى پسرعمويش كه ظاهراً

در كارهاى خلاف صدراعظم معزول دخالت نداشتند)، از مشاغل دولتى بركنار شدند. به گفته خورموجى، زمانى كه مستوفيان عظام به «محاسبات ظاهرى ممالك محروسه» رسيدگى كردند، علاوه بر «راتيه استمرارى و تعارفات و هدايا و پيشكش و ارتشا مأخوذىِ» وى و نيز مقررى پسرش ميرزاكاظم‏خان، «سالى 000. 18 تومان به قلم درآمد» كه به دستور شاه به اندازه يك سال آن مطالبه شد.

ميرزاآقاخان در ابتدا به آدران كرج و سپس به يزد تبعيد گرديد و از آن‏جا پس از دو سال نامه‏نگارى به شاه، به اصفهان منتقل شد. سرانجام او را به كاشان و از آن‏جا به قم آوردند. وى پس از 6 سال و 10 ماه تبعيد و آوارگى در 12 شوال 1281 ق/ 10 مارس 1865 م در آن شهر درگذشت. جنازه او را با اجازه شاه قاجار به عتبات عاليات بردند و در كربلا به خاك سپردند.

گويا به هنگام توسيع خيابان‏هاى اين شهر مقدس، قبر وى به كلى نابود گشته است. فرزند بزرگ ميرزاآقاخان، كاظم كه در زمان صدارت پدرش شخص دوم مملكت و وزير لشكر بود، پس از مرگ پدر، دوباره وارد ديوان قاجار شد و مدتى در مقام وزارت عدليه و وزارت لشكر، انجام وظيفه كرد و به حكومت فارس و تهران نيز رسيد. پسر دوم، حسينعلى‏خان صدرالسلطنه، نخستين سفير ايران در ايالات متحده آمريكا گشت كه بعدها به وزارت فوايد عامه نيز ارتقاء يافت. دائره المعارف بزرگ اسلامى، ذيل مدخل آقاخان نورى. با تلخيص.

(2). ميرزا آقاسى، حاجى‏ميرزاعباس، پسر ميرزامسلم (1198- 1265 ق/ 1784- 1849 م) از طايفه بَياتِ ايرْوان، سياستمدار و صدراعظم دولت ايران (1251- 1264 ق/ 1835- 1848 م) در روزگار محمدشاه قاجار (1250- 1264 ق/ 1834- 1848 م). ميرزاعباس در ايروان زاده شد و دوران كودكى و نوجوانى را نزد پدر خود كه از علماى ايروان بود سپرى كرد. از چگونگى احوال او در اين دوره آگاهى چندانى در دست نيست. ميرزاعباس در 14 سالگى همراه پدر به عتبات رفت و در زمره شاگردان ملاعبدالصمد همدانى ملقب به فخرالدينه، دانشمند و صوفى نامدار آن روزگار درآمد و به آموختن فقه و اصول و بخشى از حكمت و علوم غريبه و نيز نجات و رياپيات و طى مراحل سلوك پرداخت و به حلقه مريدان خاص او پيوست و تا يورش وهّابيان به كربلا (1216 ق/ 1801 م) كه ملاعبدالصمد كشته شد، در آن ديار مقيم بود، سپس خانواده استاد و مرشد خويش را به همدان آورد و خود در جامه درويشان به آذربايجان رفت. مدتى بعد (1225 ق/ 1810 م)، به مكه رفت و سپس به تبريز وارد شد و به خدمت ميرزابزرگ قائم‏مقام اول وزير عباس‏ميرزا نايب‏السلطنه راه يافت و به تعليم ميرزاموسى پسر قائم‏مقام پرداخت. زندگى او از آن وقت كه از عتبات به ايران بازگشت تا آن گاه كه به مكه رفت، به درستى دانسته نيست. هدايت معتقد است كه او در اين روزگار مشغول تحصيل دانش بوده است. برخى معتقدند كه پس از بازگشت از عتبات به خدمت ميرزابزرگ راه يافت و مدتى پس از آن به مكه رفت. او توسط ميرزابزرگ با دربار نايب‏السلطنه ارتباط يافت؛ به تعليم فرزندش محمدميرزا (محمدشاه غازى) مشغول شد و به تلقين مشرب صوفيانه خود به او پرداخت. دم گرم او در محمدميرزا گرفت و پيوند مراد و مريدى ميان انان پديد آمد كه تا پايان زندگى محمدشاه پابرجا بود.

پيوند نزديكى كه از اين راه ميان «حاجى» (كه معاصرانش او را چنين ياد مى‏كردند) و محمدميرزا برقرار شد، نخستين و مهمترين علت وزارت آقاسى است. نكته‏اى ديگر كه تقريباً همه مورخان از آن ياد كرده‏اند، آن است كه حاجى به محمدميرزا خبر داد كه در آينده به سلطنت خواهد رسيد. اين معنى در آن وقت كه عباس‏ميرزا زنده بود و پسران بسيار داشت، شگفت مى‏نمود. به همين دليل برخى معتقدند كه وى به همه پسران عباس‏ميرزا چنين وعده‏اى داده بوده است تا در هر صورت آينده خويش را تضمين كرده باشد، خاصه آن‏كه گفته‏اند از محمدميرزا وعده صدارت گرفت. بنابراين شگفت نيست كه محمدشاه، حاجى را كه «قطبِ مُلْكِ شريعت» مى‏دانست، پس از قتل ميرزاابوالقاسم قائم‏مقام فراهانى (صفر 1251 ق/ ژوئن 1835 م) كه گويا حاجى نيز در آن دست داشته است، به وزارت برگزيد.

وزارت ميرزاآقاسى با شيوع بيمارى وبا در تهران و خروج محمّدشاه از اين شهر آغاز گشت. حاجى پس از تصدى اين مقام (1251 ق/ 1835 م) به سرعت و با كمك شاه، مدّعيان وزارت را تار و مار كرد، ازجمله، اللّه‏يارخان آصف‏الدوله را كه در روزگار فتحعلى‏شاه يك چند صدارت داشت به خراسان، و آقاخان محلّاتى را به كرمان فرستاد و منوچهرخان معتمدالدوله را روانه اصفهان و لرستان و خوزستان كرد. حاجى به رغم تلاش‏هاى بسيارش در راه رسيدن به وزارت و تحكيم خود در اين مقام، «زشت مى‏دانست كه كسى او را وزير خطاب كند يا صدراعظم خواند». او همواره مى‏گفت كه آمدن محمدخان زَنْگِنه را از آذربايجان انتظار مى‏كشد تا زمام امور را به دست او سپارد؛ و از اين‏رو «پشت مَناشير پادشاه را چنانكه قانون وزيران است، خاتم نمى‏نهاد»، اما چون محمدخان وارد تهران شد، حاجى از تفويض صدارت به او خوددارى كرد و گفت: او را «از بهر آن آوردم كه حشمت او از نظرها محو شود و ديگر كس به طمع و طلب وزارت او ننشيند». از آن پس حاجى را «شخص اول مملكت» ناميدند و او «اين لقب را پسنده داشت». محمدشاه نيز كه او را نه به چشم صدارت بل به چشم ولى و مراد خود مى‏نگريست و از آن گذشته هميشه از بيمارى در رنج بود، يكسره از كارها دست كشيد و همه را به وى واگذاشت، خاصه كه حاجى در تبريز او را چنان تربيت كرده بود كه چون زاهدان رفتار مى‏كرد و از امور دنيوى اعراض مى‏داشت. حاجى اندكى بعد با عزت‏نساء دختر فتحعلى‏شاه و عمه محمدشاه و همسر پيشين موسى‏خان برادرزاده فتحعلى‏شاه ازدواج كرد. او كه از شرايط ملكدارى بى‏اطلاع بود و خود به اين معنى اعتراف داشت، ميرزاشفيع آشتيانى صاحبديوان را در حل و عقد امور خود انباز كرد.

سياست داخلى: حاجى چون از قائم‏مقام خوشدل نبود كسانى را كه وى از كارها عزل كرده بود، دوباره بركشيد و به خود نزديك كرد. از جمله ميرزا ابوالحسن خان شيرازى وزير خارجه فتحعلى‏شاه را كه از بيم قائم‏مقام به جهت ارتباطش با انگليس و كوشش براى به سلطنت نشاندن ظلّ‏السلطان، در حضرت عبدالعظيم پناهنده شده بود، به تهران خواند و در ميان مقربان درگاه منخرط ساخت». در روزگار صدارت او فتنه باب رخ داد و منوچهرخان معتمدالدوله، مدعى صدارت، اين فتنه را تقويت كرد. هم در آن روزگار حسن‏خان سالار پسر آصف‏الدوله در خراسان و ميرزاآقاخان محلاتى در كرمان و بلوچستان سر به شورش برداشتند.

حاجى به كار صنعت و كشاورزى علاقه داشت، اما در هيچ يك از اين دو مورد موفقيت چندانى نصيبش نشد. «كتابچه املاك» آقاسى سندى است گوياى علاقه وافر او به امر كشاورزى و احياى زمين‏هاى باير. گفته شده است كه هدف وى از اين اقدامات بيش از آن‏كه متوجه منافع مردم باشد، به جهت ثروتمندتر كردن خود و اشراف روزگار بوده است. علاوه بر حفر كاريزها براى رونق كشاورزى، طرح برگرداندن رودخانه كرج به تهران را براى تأمين آب پايتخت، برنامه‏ريزى كرد و كشت درخت توت را براى پرورش كرم ابريشم رونق داد و قورخانه را براى صنايع توپ‏ريزى و اسلحه‏ريزى داير ساخت. ازجمله كارهاى نيك او ممنوع كردن شكنجه و ضرب و شتم (طى فرمان ربيع‏الثانى 1262 ق/ آوريل 1846 م) بود. او در زمينه‏هاى فرهنگى هم كوشش‏هايى داشت. از نامه مشيرالدوله سفير ايران در دولت عثمانى برمى‏آيد كه وى تعداد 50 تن از ايرانيان را براى «تحصيل صنعت» روانه مصر كرده بود. آن‏گاه از مسيو گيزو وزير امور خارجه فرانسه خواست تعدادى صنعتگر به ايران فرستد. سپس به پيشنهاد گيزو بنا شد 20 تن از ايرانيان براى تحصيل علوم و فنون به فرانسه روند كه حاجى با آن مخالفت كرد. همو، محمدحسن‏بيك افشار را براى يادگيرى بلورسازى و قندريزى به روسيه فرستاد. در روزگار صدارت او نخستين روزنامه در ايران توسط ميرزاصالح شيرازى منتشر شد (محرم 1253 ق/ آوريل 1837 م)، ولى دو سال بيشتر دوام نيافت. وضع خزانه مملكت در ايام او مختل بود و خرج و دخل توازنى نداشت. به گفته سپهر خزانه را «چنان بذل كرد به تيول و سيورغال و اكرام مردم كه هر سال دو كرور تومان خرج ايران از دخل آن بر زيادت بود». او پول خزانه را به حقوق درباريان و افراد خانواده شاه و مستمرى امرا و درباريان اختصاص داد و براى بقيه مطالبات، برات‏هايى در وجه حكام ولايات صادر مى‏كرد كه اغلب وصول نمى‏شد و همين برات‏ها بود كه در روزگار اميركبير، عمده بدهكارى دولت محسوب مى‏شد. حتى گفته‏اند كه به امراى ارتش، مواجب افواجى را مى‏داد كه وجود خارجى نداشتند.

سياست خارجى: حاجى در سياست خارجى، مانند بيشتر دولتمردان عصر قاجار، به علت اين‏كه ايران درگير رقابت‏هاى سخت روس و انگليس بود، با ناكامى روبه‏رو شد. مهم‏ترين شكست وى، محاصره هرات توسط ارتش ايران بود. حاجى كه از مسايل نظامى هيچ اطلاعى نداشت، در عمليات جنگى دخالت مى‏كرد و حتى محاصره ناقص هرات را كه باعث ناكامى ايران شد، خود رهبرى كرد و آن‏گاه كه به علت اتمام حجت و اشغال خارك توسط انگلستان، از محاصره هرات دست كشيد و عزم بازگشت كرد، ارتش را بى‏سروسامان به حال خود رها ساخت. سوءتدبير او در اين لشكركشى و سپس بى‏اعتنايى نسبت به درخواست اميران افغان، كه مخالف سيطره انگلستان بودند، باعث شد كه ايران براى هميشه افغانستان را از دست بدهد. سياست نابهنجارى كه او در مذاكرات ارزروم پيرامون اختلاف ارضى ميان ايران و عثمانى در پيش گرفت، تا به آن مايه بود كه ميرزاتقى‏خان (اميركبير) نماينده دولت ايران، گاهى آنچه خود درست تشخيص مى‏داد، نه آنچه از تهران ابلاغ مى‏شد اجرا مى‏كرد. شگفت آن است كه ميرزاتقى‏خان، فرمان‏هاى دولت متبوع خود را از دست نمايندگان روس و انگليس دريافت مى‏كرد و از اين معنى ناله‏ها مى‏داشت. گرچه حاجى طى نامه‏اى او را بسيار ستود و از خدماتش بسى تمجيد كرد، امّا پس از انعقاد عهدنامه (1260 ق/ 1844 م) و بازگشت به ايران، با وى درشتى‏ها نمود. برخى گفته‏اند از آن‏رو با ميرزاتقى‏خان چنين رفتار مى‏كرد كه در وجود او قائم‏مقام را مى‏ديد و از او در انديشه بود و مى‏كوشيد او را به كارى گمارد كه از عهده برنيايد يا او را از تهران دور نگاه دارد. هم در آن روزگار سوء سياست حاجى باعث غارت و ويرانى محمره (1254 ق/ 1838 م) و قتل عام كربلا (1260 ق/ 1844 م) به وسيله پاشاى بغداد شد.

در مورد روابط او با روس و انگليس روايات مختلف و متناقض است. برخى او را صريحاً آلت دست انگليس مى‏دانند، ولى بعضى شواهد تاريخى خلاف آن را مى‏رساند. مثلًا او وقتى شنيد كه ميرزاآقاخان نورى شب‏ها با لباس ديگرگون از سفارت انگليس بيرون مى‏آيد، بى‏درنگ او را به جرم جاسوسى دستگير كرد و پس از سياست به تبعيد فرستاد. نامه تند او به سفارت انگلستان درباره جاسوسى آقاخان محلاتى و استيضاح سفير آن كشور در مورد پناه دادن و يارى او نيز خلاف اين اتهام را نشان مى‏دهد. همچنين گفته‏اند كه امتياز شيلات شمال را به روس‏ها واگذاشت، ولى اينك روشن شده كه وى با اجاره آن به روس‏ها مخالف بوده و مردى آقاسى نام را كه در گرگان شيلات را به روس‏ها واگذاشته، به سختى توبيخ كرده است. بنابراين به نظر مى‏رسد كه حاجى مى‏كوشيده سياست مستقلى در پيش گيرد، ولى سياست او نسبت به دولت‏هاى بيگانه، متناقض بود. او گاه با آن‏ها ستيز مى‏كرد و در مقام دفاع از منافع كشور برمى‏آمد، و گاه «به جهت نيك‏نامى دولت ايران» به قسمى با آن‏ها رفتار مى‏كرد كه از كردار او آزرده نشوند. گاه برخلاف تمايل روس و انگليس با دولت فرانسه عهدنامه دوستى و بازرگانى مى‏بست و مى‏كوشيد روس و انگليس از آن آگاه نشوند، و آنگاه كه موضوع آشكار مى‏شد، به صراحت به تكذيب آن مى‏پرداخت.

سيرت و اخلاق: حاج‏ميرزاآقاسى از آن كسانى است كه عقايد مخالف در حق او بسيار ابراز شده است. اعتمادالسلطنه (با آن‏كه آقاسى با پدرش حاج‏على‏خان فراش‏باشى- قاتل اميركبير- ميانه خوبى نداشته) در وصف او مى‏گويد: «شرح نيكمردى و بزرگوارى و حق‏پرستى او مستلزم تأليف كتابى جداگانه خواهد بود»، اما در جايى ديگر از بدزبانى و درشتخويى او سخن‏ها دارد. آقامهدى نواب تهرانى او را به غايت بى‏تدبير و برى از بينش و ايين دانسته است. به رغم آن‏كه گفته‏اند وقتى شاه، نامه مخالفان سرسخت حاجى را در سعايت او همراه با نام ساعيان به حاجى تسليم كرد، وى آن نامه را نخوانده سوزاند و مطلقاً درصدد سركوب و مجازات آن‏ها برنيامد. امّا درشتخويى و بدزبانى و گاهى حركات مسخره‏آميز او را اغلب مورخين نقل كرده‏اند. با اين احوال، وى مى‏كوشيد كه همه را از خود خشنود سازد.

پايان كار و مرگ: بلافاصله پس از مرگ شاه (1264 ق/ 1848 م)، مهد عليا، مادر ناصرالدين‏شاه، حاجى را با تأييد درباريان از وزارت خلع كرد. حاجى كه منتظر رسيدن ناصرالدين‏شاه به تهران بود، خواست در كارها دخالتى كند، اما با مخالفت سخت درباريان روبه‏رو شد. پس به يافت‏آباد روانه شد كه از آن‏جا براى استقبال موكب‏شاه به سوى تبريز رود، اما مردم يافت‏آباد او را راه ندادند و حتى به سويش تير انداختند و او مجبور شد در حضرت عبدالعظيم متحصن شود. در اين ميان خانه تهران و عباس‏آباد او هم چپاول گرديد. ناصرالدين‏شاه پس از رسيدن به تهران و استقرار بر تخت پادشاهى، حاجى را بنواخت و به درخواست خود او به عتبات روانه‏اش كرد؛ و گفته‏اند كه وى به آن‏جا تبعيد شد. حاجى كه قبل از مرگ محمدشاه، تمام املاك خود را كه 1438 ديه و مزرعه برآورد كرده‏اند، به او بخشيده بود، اينك كه عازم عتبات بود، بقيه اموال خود را با خانه مسكونى و آنچه قبلًا داده بود، همه را يكجا به دولت واگذاشت. چندى بعد (روز جمعه 12 رمضان 1265 ق/ اول اوت 1849 م) در سن 67 سالگى درگذشت. آقاسى شعر هم مى‏گفته و به ياد استادش ملاعبدالصمد همدانى، فخرى تخلص مى‏كرده است. از او رساله‏اى به نام كتاب قانون دولتى در قانون نشان‏ها باقى است. اعتمادالسلطنه هم كتابى به نام مصباح محمدى و رساله‏اى در تفسير بعضى آيات مشكل قرآن به او نسبت مى‏دهد. رك: دائره المعارف بزرگ اسلامى، ذيل مدخل آقاسى. با تلخيص.




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^