فارسی
شنبه 15 ارديبهشت 1403 - السبت 24 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

انديشه در اسلام، ص: 196

آزار، زجر و .... همه وجود اين مخلوق خدعه و حيله است و اين قدر خوش خط و خال است كه انسان نمى‏فهمد چه موجود خطرناكى است. تازه پس از سى سال، عده‏اى مى‏فهمند كه چه كلاهى سرشان رفته است.

حكايت روباه و گرگ‏

نقل كرده‏اند كه روزى روباهى به گرگى رسيد كه دنبه‏اى به دندان داشت. گرگ بينوا پس از سه چهار روز گرسنگى كشيدن تازه توانسته بود اين غذا را به دست آورد كه روباه به او گفت: جناب گرگ، خدا روزى دهنده است؛ خداوند لطف دارد؛ ببين چه گوسفندهايى به اين منطقه فرستاده تا تو را غرق نعمت كند و ...! خلاصه، آن قدر از گرگ تعريف كرد كه او را فريب داد. در نهايت هم از او پرسيد: اين چيست كه به دست آورده‏اى؟ گرگ دهانش را باز كرد و گفت: دنبه! بازكردن دهان همان و افتادن دنبه از دهان گرگ و فرار كردن روباه همان. پس از آن، هر كس به روباه مى‏رسيد و مى‏گفت: در دهانت چه دارى؟ او دندانش را محكم روى دنبه مى‏فشرد و مى‏گفت: «چربى»!

اين انسان‏ها از اين دسته حيوانات هستند. يعنى اول ديگران را مغرور مى‏كنند و بعد كلاه سرشان مى‏گذارند؛ از مردم تعريف مى‏كنند و بعد آنها را زمين مى‏زنند و همه چيزشان را مى‏گيرند، آن هم به گونه‏اى كه خودشان احساس نكنند.

اين كار انسان شيطان صفت است؛ مثلًا، كسى كه ماشينش فروش نمى‏رود، آن را پيش دلال مى‏برد و او با كلك آن را مى‏فروشد. اين خيلى بد است كه وقتى مردم خودشان نمى‏توانند سر كسى كلاه بگذارند، مى‏گويند پيش فلانى برويم تا او برايمان بفروشد! هر چند عده‏اى كلاه گذاشتن به سر مردم را زرنگى و كاسبى و اهل معامله بودن مى‏دانند.




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^