انديشه در اسلام، ص: 212
صاحبان آن خون بپردازد. حال، سوال اين است كه اگر انسانى را گمراه كند، چه ديهاى در برابر اين گمراهى بايد بپردازد؟
گمراه كردن ضربه زدن به عقل و فكر انسانهاست. كتاب خدا تصريح مىكند كه جزاى گمراه كردن افراد آتش جهنم است، «1» در حالى كه ديه كشتن افراد آتش نيست. يعنى اگر كسى ديه مقتول را بپردازد و از صاحبان خون رضايت بگيرد، شايستگى بخشش دارد؛ يعنى هم صاحبان خون مىتوانند او را ببخشند و هم خداوند. «2»
توبه كسى كه مردم را گمراه كرده بود
نقل است فردى كه عدهاى را گمراه كرده بود، پس از پشيمانى، نزد پيامبر زمان خود رفت و مسئله را با او در ميان گذاشت و گفت: مىخواهم توبه كنم! پروردگار عالم به پيامبرش خطاب كرد: به او بگو شرط پذيرش توبه تو اين است كه كسانى را كه گمراه كردهاى و هماكنون مردهاند، زنده كنى و بگويى اشتباه كردم و ايشان را به راه راست باز گردانى. «3» آرى، سنگينترين ديهها ديه كشتن عقل است.
معلمها بايد بيشتر از بقيه مواظب باشند
به كسانى كه در تربيت افراد جامعه دستى دارند، به ويژه دبيران محترم، سفارش مىكنم كه اولًا، بر اساس كتابهايى كه از طرف آموزش و پرورش در اختيارشان قرار گرفته درس بدهيد و ثانياً، اگر خودشان اهل مطالعه هستند و در امور مذهبى تخصّص دارند، براى بچهها مطالبى را بازگو كنند كه در حدّ فهم آنها باشد و سعى كنند مطالب سنگينى كه نيازمند استدلالهاى علمى هستند بيان نكنند؛ چون بچهها كشش ندارند و ممكن است با شنيدن مسئلهاى علمى درباره خداوند، قيامت يا نبوت بيمار شوند و نشود درمانشان كرد.
______________________________ (1). ص، 26 «يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ».
(2). بقره، 178: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ فِي الْقَتْلى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثى بِالْأُنْثى فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ ذلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدى بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِيمٌ».
(3). فقه الرضا، على بن بابويه، ص 383: «نروى: أنه كان فى الزمان الأول رجل يطلب الدنيا من حلال فلم يقدر عليها، فأتاه الشيطان عليه اللعنه فقال له: ألا أدلك على شئ يكثر دنياك، ويعلو ذكرك به؟ فقال نعم، قال: تبتدع دينا وتدعو الناس إليه، ففعل فاستجاب له خلق كثير، وأطاعوه، وأصاب من الدنيا أمرا عظيما ثم إنه فكر يوما فقال: ابتدعت دينا ودعوت الناس إليه، ما أدرى ألى التوبه أم لا، إلا أن أرد من دعوته عنه، فجعل يأتى أصحابه فيقول: أنا الذى دعوتكم إلى الباطل، وإلى بدعه وكذب، فجعلوا يقولون له: كذبت، لا بل إلى الحق دعوتنا، ونحن غير راجعين عما نحن عليه، ولكنك شككت فى دينك فرجعت عنه، فلما رأى أن القوم قد تداخلهم الخذله، عمد إلى سلسله وأوتد لها وتدا ثم جعلها فى عنقه، ثم قال: لا أحلها حتى يتوب الله على وروى: أنه ثقب ترقوته وأدخلها فيها فأوحى الله تعالى إلى نبى ذلك الزمان: قل لفلان: لو دعوتنى حتى تسقط أوصالك ما استجبت لك، ولا غفرت لك، حتى ترد الناس عما دعوت إليه».