صبر از ديدگاه اسلام، ص: 189
«علی مع الحق و الحق مع علی يدور حيثما دار» «1»
خدا و علی عليه السلام دور هم می گردند.
ز بوی زُلف تو مفتونم ای گل
ز رنگ روی تو دلخونم ای گلمن عاشق ز عشقت بی قرارم
تو چون ليلی و من مجنونم ای گل «2»***
چه خوش بی، مهربانی هر دو سر بی
كه يك سر مهربانی دردسر بياگر مجنون دل شوريده ای داشت
دل ليلی از او شوريده تر بی «3» چنان خدا علی عليه السلام را و علی عليه السلام خدا را می خواهد كه پای هر عالم، حكيم و عارفی در فهم اين دو خواسته لنگ است.
عبادت خائفانه امير المؤمنين
بيست و سه ساله بود كه مسافری به نام «ابودرداء» از بيرون مدينه وارد شهر مدينه شد. مدينه منطقه كشاورزی است و شب آن خيلی تاريك. آن زمان چراغی نبود. نزديك شهر، از ميان نخلستان های خرما صدايی كه جگر را آتش می زد می آمد. به طرف صدا رفت، نزديك شد، تاريك بود، جلوی پا ديده نمی شد.
می گويد: ديدم شخصی در ميان نخلستان می گويد: اگر در قيامت اين آيه را در حق من بخوانی و خطاب به فرشتگان كنی:
«» «4»
______________________________ (1)- بحار الأنوار: 10/ 432، باب 26، حديث 1.
(2)- باباطاهر همدانی.
(3)- باباطاهر همدانی.
(4)- حاقه 30: 69- 31؛ « [فرمان آيد] او را بگيريد و در غل و زنجيرش كشيد،* آن گاه به دوزخش دراندازيد.»