صبر از ديدگاه اسلام، ص: 97
و متين است. گرسنگی می كشد، ولی صبر می كند و خود را به حرام آلوده نمی كند.
تقوای شديد، با ترس از قيامت
شخصی به زيارت امام صادق عليه السلام آمد. امام به شدت عصبانی بود. عصبانی شدن، اخلاق خدا، انبيا و ائمه عليهم السلام نيست. خشم خدا، انبيا و ائمه عليهم السلام فقط در مورد دين است. هيچ كس امام عليه السلام را تا آن روز به آن حالت نديده بود؛ چشم ها برافروخته و رنگ او سرخ شده بود.
فكر كردند كه خطر سنگين و مسأله عظيمی به وجود آمده است، چون اگر همه جهان جمع شوند و بخواهند امام را عصبانی كنند، نمی توانند. عرض كرد: يابن رسول الله! چيزی شده است؟ فرمود: پيشامد بدی به وجود آمده است و آن اين است كه تو امروز درب خانه ای را زدی، كنيز او درب را باز كرد، چشم تو به طور اتفاقی به آن كنيز افتاد. «1» به او پيشنهاد رابطه برقرار كردن داده بود؟ پس چه شده بود؟ تو شيعه هستی؟
باور تو به روز قيامت چه شده است؟ كسی كه قيامت را باور دارد، چشم و گوش بد به هيچ چيز ندارد و شكم خود را با لقمه حرام پر نمی كند.
ائمه عليهم السلام قيامت را باور داشتند. خانم هايی كه بدحجاب هستند، روابط حرام را رعايت نمی كنند، اما گاهی سفره برای حضرات می اندازند و نذر می كنند، اين ها نمی دانند كه حضرت زهرا عليهاالسلام از قيامت می ترسيده است؟ نمی دانند كه شب
عاشورا ابی عبدالله عليه السلام يك چهارم شب را برای قيامت گريه می كرده است؟ اين نذر
______________________________ (1)- مستدرك الوسائل: 14/ 270، باب 81، باب تحريم النظر إلی النساء الأجانب؛ «أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام يَقُولُ كَانَ الْمَسِيحُ عليه السلام يَقُولُ لِأَصْحَابِهِ إِلَی أَنْ قَالَ وَ إِيَّاكُمْ وَ النَّظِرَهَ فَإِنَّهَا تَزْرَعُ فِی قَلْبِ صَاحِبِهَا الشَّهْوَهَ وَ كَفَی بِهَا لِصَاحِبِهَا فِتْنَهً، الْخَبَرَ.»
الخرائج و الجرائح: 1/ 272، الباب السادس؛ بحار الأنوار: 46/ 248- 249، باب 5، حديث 40؛ «عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ الْكِنَانِیِّ قَالَ صِرْتُ يَوْماً إِلَی بَابِ أَبِی جَعْفَرٍ فَقَرَعْتُ الْبَابَ- فَخَرَجَتْ إِلَیَّ وَصِيفَهٌ نَاهِدٌ- فَضَرَبْتُ بِيَدِی عَلَی رَأْسِ ثَدْيِهَا- فَقُلْتُ لَهَا قُولِی لِمَوْلَاكِ إِنِّی بِالْبَابِ- فَصَاحَ مِنْ آخِرِ الدَّارِ ادْخُلْ لَا أُمَّ لَكَ- فَدَخَلْتُ وَ قُلْت وَ اللَّهِ مَا أَرَدْتُ رِيبَهً- وَ لَا قَصَدْتُ إِلَّا زِيَادَهً فِی يَقِينِی- فَقَالَ صَدَقْتَ لَئِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ هَذِهِ الْجُدْرَانَ تَحْجُبُ أَبْصَارَنَا- كَمَا تَحْجُبُ أَبْصَارَكُمْ إِذاً لَا فَرْقَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ- فَإِيَّاكَ أَنْ تُعَاوِدَ لِمِثْلِهَا.»
بصائر الدرجات: 247، باب 11؛ «عَنْ مُرَازِمٍ قَالَ دَخَلْتُ الْمَدِينَهَ فَرَأَيْتُ جَارِيَهً فِی الدَّارِ الَّتِی نَزَلْتُهَا فَعَجَّبَتْنِی فَأَرَدْتُ أَنْ أَتَمَتَّعَ مِنْهَا فَأَبَتْ أَنْ تُزَوِّجَنِی نَفْسَهَا قَالَ فَجِئْتُ بَعْدَ الْعَتَمَهِ فَقَرَعْتُ الْبَابَ فَكَانَتْ هِیَ الَّتِی فَتَحَتْ لِی فَوَضَعْتُ يَدِی عَلَی صَدْرِهَا فَبَادَرَتْنِی حَتَّی دَخَلْتُ فَلَمَّا أَصْبَحْتُ دَخَلْتُ عَلَی أَبِی الْحَسَنِ عليه السلام فَقَالَ يَا مُرَازِمُ لَيْسَ مِنْ شِيعَتِنَا مَنْ خَلَا ثُمَّ لَمْ يَرُعْ قَلْبُهُ.»