صبر از ديدگاه اسلام، ص: 74
شما ستمگران بنی عباس نجات می دهم. البته گفت: من اكنون مريض هستم، اگر خوب شدم، شرّ شما ستمگران را كم خواهم كرد، اما اگر موفق نشدم و شكست خوردم، سفره ای همراه يعقوب بود، آن را باز كرد، داخل آن نان و پياز بود، گفت:
من آن وقت كه شهرستان زندگی می كردم، با اين نان و پياز شكم خود را سير می كردم، دوباره به سيستان برمی گردم و سر همين سفره، نان و پياز می خورم و زندگی خود را می گذرانم.
كسانی كه به شكم، شهوت، زمين و به امور مادی دلبستگی ندارند، راحت زندگی می كنند، با همان نان و پنير قناعت می كنند و خوش و شاد نيز هستند.
گفت: با قناعت تا سبزوار آمديم. به هم شهری های خود گفتم: عالِمی در اين شهر به نام حاج ملاهادی سبزواری زندگی می كند. تا شما كارهای خود را انجام می دهيد و آماده می شويد، من می روم تا ايشان را زيارت كنم.
تقوای حاج ملا هادی سبزواری
«1»حاجی سبزواری خيلی مورد توجه بزرگان آن زمان بود. حتی در سفر ناصرالدين شاه به مشهد كه همه علمای سبزوار از او ديدن كردند، حاجی ديدن نكرد. ناصر الدين شاه گفت: چرا ايشان نيامد؟ گفتند: ايشان عادت ندارند به ديدن اهل حكومت بروند. گفت: پس ما به ديدن ايشان می رويم. ظاهرا با اعتضاد السلطنه، عموی ناصر الدين شاه به خانه حاج ملاهادی آمدند. خانه حاجی نزديك به صد متر و با اتاق های كاه گلی بود كه آنها را گچ نكرده بودند. هنگام صرف ناهار سر سفره حاجی رسيدند، ديدند كه دو نان خشك با يك كاسه دوغ در مقابل ايشان بود. ناصر الدين شاه پرسيد: چه موقع ناهار ميل می كنيد؟ فرمود: همين الان. گفت: ناهار شما چيست؟ فرمود: دوغ آسمانی. چون دوغی كه درست كرده بودند، كم مايه بود و رنگ كاسه را به خود گرفته بود، حاجی اسم آن را دوغ آسمانی گذاشته بود. گفت: اگر شكم تو با اين نان خشك و دوغ آسمانی سازگاری دارد، بخور. اما شكم اعلی حضرت مگر با اين غذاها عادت دارد؟
______________________________ (1)- شرح حال ايشان در كتاب حلال و حرام مالی، جلسه 28 بيان شده است.