فارسی
جمعه 09 شهريور 1403 - الجمعة 23 صفر 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

صبر از ديدگاه اسلام، ص: 269

می فرمودند: كسی به مرحوم آيت الله العظمی بروجردی «1» در اواخر عمرشان مراجعه كرد. آن وقتی كه ديگر در مرز هشتاد و هشت سالگی بودند و معمولًا ديگر حافظه اش نمی كشد و فراموشی بر او حاكم است.

به مرحوم آيت الله العظمی بروجردی گفت: همسرم در بيمارستان در حال زاييدن است و من پولی ندارم، شما در جای پيغمبر صلی الله عليه وآله نشسته ايد، به من كمك كنيد. آقای بروجردی بدون اين كه بشمارند، با آن دست كريمانه و مباركشان، يك مشت پول كه پول زيادی بود به او دادند و فرمودند: زودتر برو كه همسرت به مشكل برنخورد.

آقای گلپايگانی می فرمودند: آن وقت من طلبه جوانی بودم، ديدم كه همان شخص سه ماه ديگر آمد، گفت: آقای بروجردی! همسرم دارد می ميرد، در حال زايمان است و پول ندارم، كمكی بكنيد. آقای بروجردی دست كردند و پول برداشتند و به او دادند، فرمودند: با عجله برو، به داد همسرت برس.

دو ماه بعد آمد و گفت: آقا! همسرم در بيمارستان است و دارد می ميرد. آقای بروجردی باز يك مشت پول به او دادند، آمد برود، او را صدا كردند و فرمودند:

قدر اين زن را بدان كه هر چند ماهی سه بچه می زايد، خيلی زن بزرگواری است.

گاهی افراد كريم هستند، می دانند كه طرف دارد دروغ می گويد، اما اخلاق خدا

را دارند؛ خدا می داند كه بنده اش دروغ می گويد و فتنه گر است، ولی نان و آبش را می دهد و به روی او نيز نمی آورد.

زن از روی اجبار برای آخرين بار مراجعه كرد و اعلام آمادگی كرد و گفت: عيبی ندارد. بچه های من دارند می ميرند. من مجبور به گناه شده ام، ولی مرا جايی ببر كه كسی من و تو را نبيند.

گفت: من خانه ای جدا دارم، كليدش را خودم دارم و زن و فرزندانم خبر ندارند.

قرار شد ساعت خاصی به آنجا بيايند. زن آمد. وقتی مرد اعلام آمادگی كرد، زن بلند بلند گريه كرد. مرد گفت: چرا گريه می كنی؟ گفت: من با تو شرط كردم كه بيننده

______________________________
(1)- شرح حال ايشان در كتاب تواضع و آثار آن، جلسه 12 آمده است.




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^