فارسی
دوشنبه 01 مرداد 1403 - الاثنين 14 محرم 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

صبر از ديدگاه اسلام، ص: 344

من عاشق صبركنندگان هستم آنهايی كه در برابر حادثه می ايستند و از هرچه كه به آنها می رسد باك ندارند. سيزده سال در مكه بعد هم در مدينه زجر كشيده، حالا هم با خدعه ای او را گرفته می خواهند به دار بكشند. بيرون شهر مكه ابوسفيان گفت: او را نكشيد، فقط از پيغمبر جدايش كنيم.

عدّه ای به پيغمبر گفتند: دو تا قبيله می خواهند مسلمان بشوند، معلم می خواهند پيغمبر شش تا را فرستادند سه تا را در راه كشتند و يكی را دم دروازه مكه كشتند، دو تا را هم گرفتند كه يكی همين زيد است، و ديگری هم حبيب است.

حبيب را كه می خواستند بكشند گفت: به من مهلت بدهيد دو ركعت نماز بخوانم، دو ركعت نماز خواند بعد از نماز شروع به گريه كردن كرد. گفت: مولای من مهلتی دادی كه آن طور خشوع و خضوع را در نماز به كار ببرم كه نداشتم، می ترسيدم خشوع و خضوع در اين دو ركعت نماز مثل هميشه باشد دشمن خيال بكند من از مرگ می ترسم و اين خيال دشمن به ضرر امت اسلام باشد كه خيال بكند كه

مسلمان از مرگ می ترسد، خدايا! من را از اين دو ركعت نماز كه بی ادبی شد ببخش.

اما زيد را شستشوی فكری دادند كه نزد ابوسفيان برود. ابوسفيان به او گفت: زن و بچه ات كجايند؟

گفت: در مدينه زن جوان و دو سه تا بچه كوچك دارم.

گفت: دوست داشتی پيغمبر كشته می شد و تو سالم به مدينه پيش زن و بچه ات برمی گشتی؟

زيد گفت: به خدا قسم دوست ندارم زنده بمانم و ببينم خاری به كف پای پيغمبرم فرو برود. تو خيال می كنی من يك كلمه می گويم كه شما خوشتان بيايد و من را آزاد كنيد؟ من حرفی را نمی گويم، من آماده شهادت هستم. «1»

______________________________
(1)- بحار الأنوار: 20/ 150، باب 13، حديث 1؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 1/ 194؛ «كانت بعد غزوه حمراء الأسد غزوه الرجيع بعث رسول الله ص مرثد بن أبی مرثد الغنوی حليف حمزه و خالد بن البكير و عاصم بن ثابت بن الأفلج و خبيب بن عدی و زيد بن دثنه و عبد الله بن طارق و أمير القوم مرثد لما قدم عليه رهط من عضل و الديش و قالوا ابعث معنا نفرا من قومك يعلموننا القرآن و يفقهوننا فی الدين فخرجوا مع القوم إلی بطن الرجيع و هو ماء لهذيل فقتلهم حی من هذيل يقال لهم بنو لحيان و أصيبوا جميعا.»

بحار الأنوار: 20/ 150، باب 13، حديث 2؛ «أن قوما من المشركين قدموا علی رسول الله صلی الله عليه وآله فقالوا إن فينا إسلاما فابعث معنا نفرا من أصحابك يفقهوننا و يقرءوننا القرآن و يعلموننا شرائع الإسلام فبعث معهم عشره منهم عاصم بن ثابت و مرثد بن أبی مرثد و عبد الله بن طارق و خبيب بن عدی و زيد بن الدثنه و خالد بن أبی البكير و معقب بن عبيد و أمر عليهم مرثدا و قيل عاصما فخرجوا حتی إذا كانوا بالرجيع و هو ماء لهذيل غدروا بالقوم و استصرخوا عليهم هذيلا فخرج بنو لحيان فلم يرع القوم إلا رجال بأيديهم السيوف فأخذ أصحاب رسول الله صلی الله عليه وآله سيوفهم فقالوا لهم إنا و الله ما نريد قتالكم إنما نريد أن نصيب بكم من أهل مكه و لكم العهد و الميثاق أن لا نقتلكم فأما عاصم و مرثد و خالد و معقب فقالوا و الله لا نقبل من مشرك عهدا فقاتلوهم حتی قتلوا و أما زيد و خبيب و ابن طارق فاستأسروا و أما عاصم بن ثابت فإنه نثر كنانته و فيها سبعه أسهم فقتل بكل سهم رجلا من عظماء المشركين.»




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^