فارسی
سه شنبه 25 ارديبهشت 1403 - الثلاثاء 5 ذي القعدة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

نسيم رحمت، ص: 244

انسان بهاء و اعتبار نمی بخشد.

ثروتمندی، در حالی كه فخر می فروخت از كنار غلامی عبور می كرد.

غلام كه دلی آگاه داشت با ديدن مرد ثروتمندِ مغرور ايستاد، و او را صدا كرد، و گفت: به چه می نازی؟ می دانم لباست با ارزش است، پس لباست بايد بر من فخر بفروشد نه تو. تو چرا بر من فخر می فروشی؟!

عزيز من! نه لباس، نه مركب، نه خانه، هيچكدام نمی تواند برای تو مزيت و امتيازی داشته باشد، وهمه اينها اگر باارزشند، ارزش آنها مربوط به خود آنهاست، و تو تنها يك خزانه داری كه آنها را نگهداری می كنی، البته به نشان پاداش يك راحتی ورفاه مختصر نيز به تو می رسانند.

بنابراين، پول، اعتبار، مسكن، وسيله، قيافه هيچكدام مايه ارزش برای انسان نخواهند بود.

باری؛ ارزش انسان تنها به جان اوست به شرط آنكه با خدا گرفه خورده و پيوند يابد، و جز پيروی از او هيچ چيز ديگر را شيوه كار خود قرار ندهد.

تنِ آدمی شريف است به جان آدميت

نه همين لباس زيباست نشان آدميت

اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بينی

چه ميان نقش ديوار و ميان آدميت «1»

جاودانه

اساساً، جان آدمی با گره خوردن به خداوند، جاودانه و پر بها و بی آسيب می شود، و تو گويی آدمی از رهگذر پيوند با وی از حالت فلز بی بها بودن بيرون شده، و به طلايی ناب بدل می شود، كه ديگر نه در آتش شهوت می سوزد و نه در لهيب سوزان حق.

______________________________
(1) سعدی.




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^