فارسی
سه شنبه 25 ارديبهشت 1403 - الثلاثاء 5 ذي القعدة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

نسيم رحمت، ص: 147

طهارت

كسی از دل صحراء می گذشت، ابراهيم ادهم را ديد كه در كنار جويی نشسته، و بر درختی تكيه كرده، و آن سوی تر نيز ميخ افسار اسب خويش را كه از جنس طلاست در خاك فرو برده است، با شگفتی پرسيد: ابراهيم! می بينم كه ميخ افسار اسب تو از طلاست حال آنكه در ميان مردم شهر به زهد و تقوا، شهره و آوازه ای.

ابراهيم با لب های خود تبسمی نشان داده و نرم و ملايم گفت: می بينی كه آن را در گِل فرو كرده ام و نه در دل.

و اين، حقيقت زهد و تقواست.

حقيقت تقوا و زهد اين است كه انسان به هيچ چيز جز خداوند دل نداده و دل نبندد.

ما زهل عالَميم اما زعالَم فارغيم

از غم و شادی و نوروز و محرم فارغيم




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^