فارسی
سه شنبه 25 ارديبهشت 1403 - الثلاثاء 5 ذي القعدة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

نسيم رحمت، ص: 276

دست يافتم؟

و برادران همين را پرسيدند.

و يوسف گفت: اگر شما مرا به درون چاه نمی افكنديد، و كاروانی از راه در نمی رسيد و مرا به اينجا نمی آورد، و من نيز هم اكنون يكی مثل شما بودم، پس شما در رسيدن من به اين منزلت و مقام نقش بزرگی داشته ايد.

و آنگاه به برادران گفت: حال كه به كنعان می رويد پدرم را از احوال من با خبر سازيد و او را با خود به اينجا بياوريد.

و برادران نيز چنين كردند، و پدر را با خود به مصر آوردند. و پدر پس از سی سال فرزند خود را زيارت كرد.

در همان لحظه های ورود پدر به يوسف گفت: فرزندم! می توانم تو را در خلوت ببينم؟ و يوسف با جان و دل استقبال كرد و با هم به گوشه ای رفتند. پدر پرسيد: پسرم! برادرانت با تو چه كردند و بر تو چه گذشت؟ يوسف گفت: پدرم! من از ايشان درگذشتم و خدا نيز گذشت. و ديگر معصيتی دامنگير ايشان نيست كه من بخواهم آن را بازگو كنم. و در حقيقت، گويی؛ اينان كاری نكرده اند.

و بدينسان يوسف برادران خود را پناه داد.

و پناه دادن، صفت خداست، و صفت هر كسی كه با خدا ربط و رابطه ای داشته باشد.

نوازش حق

حال يك نمونه نيز از پناه دادن خدا بگوييم:

سی سال پيش، نيمه شبی از حرم امام علی بن موسی الرضا خارج می شدم، كه در يكی از شبستان های مسجد گوهرشاد جمعيت قابل توجهی، مشغول قرائت كميل بودند.

كسی كه كميل را می خواند يك كاسب شيشه فروش بی سواد بود، كه حق عظيمی بر مردم خراسان دارد، زيرا خدا می داند كه چند هزار نفر از اهالی آن ديار را




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^