فارسی
چهارشنبه 14 شهريور 1403 - الاربعاء 28 صفر 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

نسيم رحمت، ص: 176

همسرش گفت: شصت و سه سال.

ايوب گفت: چند سال است كه رنج و درد به ما رو كرده است؟!

گفت: هفت سال.

ايوب گفت: من به پروردگار خود چيزی نمی گويم، تا از اين ماجرا شصت و سه سال بگذرد، و آنگاه از او خواهم خواست كه دستگيرمان باشد.

و ديگر آنكه اين بلا كمتر از آن نعمت ها نبوده و نيست، و برای ما مبارك و سازنده است.

هست حيوانی كه نامش اشغر است

او به زخم چوب زفت و لَستر است

تا كه چوبش می زنی به می شود

او ز زخم چوب فربه می شود

نفس مومن اشغری آمد يقين

كاو به زخم رنج زفت است و سمين

زين سبب بر انبيا رنج و شكست

از همه خلق جهان افزونتر است

پوست از دارو بلاكش می شود

چون اديم طايفی خوش می شود «1»

ولی ايوب از نوع پرسش های همسر خود دانست كه صبور نبوده و تو گويی از خداوند گله مند است، از اين رو، گفت: از من فاصله گير كه مرا با تو كاری نيست، و تو با اين كارت استحقاق صد ضربه تازيانه را داری كه اگر شفا يافتم بر تو خواهم كوفت.

و همسر ايوب رفت.

چيزی نگذشت كه خداوند از ايوب خواست كه در چشمه ای فرو شود،

______________________________
(1) مثنوی معنوی، دفتر چهارم، بيت 98 تا 100 و 102.




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^