نسيم رحمت، ص: 278
اين چنين ميناگری ها كارِ تست |
اين چنين اكسيرها اسرار تُست «1» |
|
و بعد گفت: خدايا! خسته ام. گرسنه ام. بيمارم. و هميشه وقتی كه بيمار می شدم مادرم بالای سرم بود، ولی الان جز سنگ و خاشاك چيزی نمی بينم.
در همين ميان خداوند به فرشته ای فرمان داد كه به شكل مادرش باشد، و بر زمين فرود آيد و سر او را به دامان گرفته او را محبت كند.
و بدينسان خدا او را پذيرفت و اگر نمی پذيرفت فرق او با مردم در چه بود!
و در واقع دارد به ما می گويد اگر كسی شما را نخواهد من شما را می خواهم. اگر كسی شما را نپذيرد من می پذيرم.
______________________________ (1) مثنوی معنوی، دفتر دوم، بيت 695 تا 698.