نسيم رحمت، ص: 123
نه همين از غم تو سينه ما صد چاك است |
داغ تو لاله صفت بر جگری نيست كه نيست |
|
به فغانم زفراق رخ و زلفت به فغان |
سگ كويت همه شب تا سحری نيست كه نيست |
|
چشم ما ديده خفاش بود ورنه تو را |
جلوه حسن به ديوار و دری نيست كه نيست |
|
يعنی بنده من بعد از پنجاه سال كه سر سفره من بودی هنوز مرا نديدی؟!
تو در خانه من بودی و مرا نديدی؟!
پس چند ماهی كه در رحم مادر بودی چه كس از تو پرستاری كرد! و يا اكنون پرستار تو كيست؟!
و آن وقتی كه تنها تو را به خاك می سپارند چه كسی غمخوار و پرستار تو خواهد بود؟!
موسِيِی نيست كه دعوی انا الحق شنود |
ورنه آوای تو اندر شجری نيست كه نيست |
|
يعنی صدای تو مستمر می آيد كه بنده من باز هم در گريزی؟ و وقت آن نرسيده است كه باز گردی؟!
«أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ» «1»
______________________________ (1) حديد/ 16.