نسيم رحمت، ص: 76
«يا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ اسْمُهُ يَحْيی » «1»
بزودی، فرزندی با نام يحيی به تو كرامت می كنم.
و بدينسان خلأ و نياز زكريا واقع شد.
و مگر می شود رفع نشود، مگر نه آنكه در قرآن خود فرمود:
«وَأَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ» «2»
اگر كسی از شما چيزی خواست او را محروم نكنيد. حال آيا خود محروم می كند؟
هرگز!
عزيزان! خدايی كه اين گره كور و ناممكن را از زندگی زكريا گشود آيا نمی تواند گرفتاری ها و دشواری های ناچيز شما را گرهگشايی كند؟
اين قصه های قرآن قصه نيستند بلكه پيمانه ای بوده كه با خود پيام دارند، و پيام آن را بايد دريافت كرد.
ای برادر قصه ها پيمانه اند
و پيام قصه زكريا اين است كه گره ها هر چند كور و پيچيده باشند می توان گشايش آنها را از خداوند خواست.
و از اين دست قصه ها، كم نيستند.
قصه ای ديگر
شب، تاريك و دريا تاريكتر، و شِكم ماهی نيز تاريك تر از آن.
و يونس در شكم ماهی بود. يعنی در منتهای ظلمت و تاريكی!
قرآن می گويد: او در همانجا دست به گدايی گرفت و با خداوند عجز و لابه كرد.
باری خداوند در همه جا هست، پس انسان نيز در همه جا می تواند دست به دامان او شود، و خواهش های خود را از او بخواهد.
______________________________ (1) مريم/ 7.
(2) ضحی/ 10.