نسيم رحمت، ص: 130
آنچه پروردگار من بر من ارزانی فرمود از آنچه شما آورده ايد برتر و بهتر است.
اهل خدا تنها به داده پروردگار دل می دهند و بس.
اهل خدا، از خدا مالامال و پر می باشند، و هرگز چشمداشت به كسی و چيزی ندارند.
اهل خدا، نه دلبرده شاه می شوند، و نه دلباخته به مال، و نه هدايايی همچون: طلا، نقره و يا...
و آنگاه گفت: غرضی جز اين ندارم كه شما را از بندگی غير خداوند كه مايه تباهی شماست برهانم، و دستان شما را در دستان الهيت و رحمت او جای دهم، و از اين راه و با اين كار دنيا و آخرت شما را آباد سازم. من می خواهم شما اسير و محدود به اين زر و زيورها و مال و جاه و جلال های كاذب نبوده و نباشيد.
و سليمان هيچگاه دلبرده تخت و اقبال خود نشد، با آنكه تخت و جاه او به گونه ای بود كه بر اساس آيات كتاب حق برای هيچكس ديگر ميسور نبوده و اتفاق نمی افتد.
آورده اند: در طی روزگار پادشاهی خود حتی درهمی از بيت المال را برای خود نخواست.
پس از انجام وظايف خود از قصر به خانه خود كه ساخته از خشت و گل بود باز می گشت، و به زنبيل بافی مشغول می شد، و آنگاه زنبيل های بافته را به بازار می برد، و می فروخت، تا از اين راه امرار معاش كرده، و خرج زندگی و زن و فرزند خود را فراهم كند.
وقتی هم كه زمان طاعت و عبادت فرا می رسيد، به جای فروختن زنبيل به معبد می رفت، و قامت به عبادت حق می بست.
و در معبد اگر كسی از او می پرسيد: كيستی؟ و كجايی؟ و چكاره ای؟ هرگز نمی گفت: سليمانم. و يا پادشاه اين سرزمين، بلكه با چشمانی پر از اشك می گفت:
«مِسْكينُ مِنَ الْمَسَاكين»، خاك نشينم، همچون ديگران. و اين سخن كسی است كه آنهمه جاه و جلال و نيرو و اقتدار، او را از خود بی خود نساخت و سايه سياه و شُوم