نسيم رحمت، ص: 251
شبِ مردان خدا
لاله ای كه تازه از آب و گِل بيرون، و از حالت غنچگی خارج، و شكفته و شكوفا شده بود، رو به نرگس پژمرده ای نمود، و گفت:
بين كه ما رخساره، چون افروختيم! «1»
آيا زيبايی و جمال ما را می بينی؟ و يا چنين جمال و رعنايی را در كسی سراغ داری؟ آيا هيچ سراغ داری كسی مثل ما از شكل و شمايلی چنين موزون و خوش قامت برخوردار باشد؟
نرگس با دنيايی متانت و وقار و افتادگی گفت: ما نيز روزی همين بوديم كه تو هستی! و همين می انديشيديم كه تو می انديشی! ولی همه خواب و خيالی بيش نبود، و مثل كف كه بر آب است و دوامی ندارد، تمامی از كف رفت.
______________________________ (1) پروين اعتصامی.