نسيم رحمت، ص: 254
عالَم است. همچنانكه پديد آورنده خود آنها نيز اوست و در پديد آوردن آنان و نيز اين جهان رنگارنگ هدفی نيكو و مقدس دارد.
اينان هرگز قادر به فهميدن اين نكته نيستند كه خداوند انسان را آفريد تا آئينه و جلوه گاه او بوده، و افق طلوعِ اسماء و صفات زيبای خود سازد.
و اين نافهميدن به آنجا انجاميد كه دنيا را عبث و خود را نيز بيهوده قلمداد كنند.
نشانه ها
اينان اگر خود را و يا دنيا را بيهوده نمی انگاشتند كافی بود كه به خود آمده، و هدايت يابند، زيرا كه خداوند آيات و نشانه های خود را در انسان و هم در دنيا و طبيعت قرار داده است.
اگر انسان از خود غافل است از طبيعت كه غافل نيست، بلكه پيوسته به آن مشغول و درگير است، پس اگر گوش شنوا داشته باشد می تواند حرف های صادقانه آن را بشنود، و راه را از بيراهه فهم كند.
زبان عمل
طبيعت، صادقانه و با زبان عمل می گويد: من با تمام شگفتی هايی كه با خود دارم، عيوب و معايب سنگين و قابل توجه نيز دارم، پس مبادا در دام آرايش ها و زيبايی های ظاهری و بی اساس من اسير شده، و از نقص ها و منقصت های من غافل شويد. اگر می بينيد همه را ببينيد، زيرا همه با هم است، و از هم گسسته و جدا نيست. اگر نسيم جان نواز و روح افزای بهاری مرا می بينيد و سرسبزی و شادی و نشاط حاكم بر طبيعت را هرگز نيز فارموش نكنيد كه اينهمه آبستن روزهای سخت و تلخ خزان و زمستان است. و از اين رهگذر دريابيد كه زيبايی و ظرافت و آرايش من نيز ماندنی و ماندگار نبوده و نيست. همچنانكه طلعت زيبای روز نمی ماند، بلكه پايانی همچون هيولای شب تار در پی دارد. درست به مانند ماه كه به دنبال تمام شدن و كمال يافتن رو به نقص رفته و پيوسته كاستی می پذيرد.