نسيم رحمت، ص: 206
متاع قليل
البته، دارايی و ملك دنيا به هر اندازه كه نصيب انسان شود قليل و اندك و ناچيز است.
«مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ» «1»
و از سويی نيز ناپايدار و ناماندگار است.
ملك را تو ملك غرب و شرق گير |
چون نمی ماند تو آن را برق گير |
|
مملكت كان می نماند جاودان |
ای دلت خفته تو آن را خراب دان «2» |
|
چرا كه ديری نمی پايد كه از دست ما رفته و در دستان ديگری قرار می گيرد.
«تِلْكَ الْأَيَّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النَّاسِ»
كاين دولت ملك می رود دست به دست
و اين دست به دست شدن كافی است كه آدمی را از غرور و سرورهای كاذب رهايی دهد، و هرگز بر دولت و اقبال خود دل نبندد، و با داشتن آن ناز و عشوه نفروشد.
هين به ملك نوبتی شادی مكن |
ای تو بسته ای نوبت آزادی مكن «3» |
|
ملك خدا
باری؛ تنها ملكی كه عظيم و بی انتهاست، و نيز جاودانه و ماندگار ملك خداست، و بس.
پس با او پيوند زده، و همراه شويد.
______________________________ (1) نساء/ 77.
(2) مثنوی معنوی، دفتر پنجم، بيت 3930 و 3931.
(3) مثنوی معنوی، دفتر اول، بيت 1377.