فارسی
سه شنبه 02 مرداد 1403 - الثلاثاء 15 محرم 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عقل: كليد گنج سعادت، ص: 411

قبول نكرد و گفت: ازدواج من با اين دختر شرعی نيست؛ چون او در اوج عواطف و احساسات به سر می برد، در حالی كه من سی و پنج سال از عمرم گذشته است، بنابراين نمی توانم پاسخگوی عواطف او باشم! اين فرد حمّالی می كرد و خرج خود را از اين راه در می آورد. ضمن اين كه، وقتی پول اضافه می آورد، خاك زغال يا چيزهای ديگر می خريد و در زمستان به خانواده های فقير می داد. او پای پياده دوبار به مكه، سه بار به كربلا، و يك بار به بيت المقدس رفت. در سفر به بيت المقدس، اسرائيلی ها او را بازداشت كرده بودند. در دادگاه، قاضی گفته بود: اين شخص عيسی بن مريم است، برای چه وی را به دادگاه آورده ايد؟! او را لب مرز رها كنيد تا برود! از او پرسيدم: با قاضی دادگاه چه كردی؟ گفت: هيچ! فقط نگاهش كردم! در يكی از سال ها، وقتی تصميم داشت مطابق برنامه هر ساله پياده به مشهد برود، پيش او رفتم و گفتم: حاج حسين، حالا ديگر هفتاد سال داری، سخت است، برای چه هزار كيلومتر راه را پياده می روی؟ گفت: با اين كار، از لابه لای روستاها عبور می كنم و مسائل شرعی را به مردم ياد می دهم! گفتم: حاجی، جاده مشهد عقرب و مار زياد دارد! گفت: راست می گويی؛ اتفاقا وقتی سحرها بيدار می شوم و می خواهم با محبوبم سخنی بگويم، می بينم چند عقرب و مار روی سينه يا كنارم خوابيده اند تا گرم شوند!

- يك چلوكبابی در تهران برود كه از ساعت يازده صبح تا يك بعد از ظهر كار می كرد. صاحب اين مغازه هر روز طول اين دو ساعت، مثل سيل اشك از چشمش جاری بود؛ اصلا فی اللّه و باللّه بود. زمانی، شخصی پيش من آمد و گفت: بيا ده روز برای من، از




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^