فارسی
دوشنبه 17 ارديبهشت 1403 - الاثنين 26 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عقل: كليد گنج سعادت، ص: 107

نامه ای از محبوب

اين حكايت از آن قطعه های زيبای عالم است كه هر وقت آن را به ياد می آورم، گويی در اعماق بهشت معنوی خدا سير می كنم. مردی در خانه اش در اين سوی اروند، در خرمشهر كنونی، نشسته بود كه در خانه اش را زدند. در را باز كرد و ديد پيكی بر در ايستاده و نامه ای برايش آورده است. در نامه را باز كرد و كلمه به كلمه آن را خواند و به شدت گريه كرد. همسر و فرزندانش پرسيدند: اين نامه كيست؟ گفت: اين نامه را حسين بن علی، عليه السلام، برايم نوشته و فرموده كه من از مكه به سمت كوفه حركت كردم و منتظرت هستم. گفتند: چه طور می خواهی از شهر بيرون بروی؟ جواب نامه را بنويس. گفت: اين نامه جواب ندارد، خودم بايد بروم.

اين سخن عقل است وگرنه شهوت پس از خواندن چنين نامه ای می گويد: جنگ و درگيری بين امام و حكومت يزيد است و اين به تو ربطی ندارد. اگر هم داشته باشد، تا تو بخواهی راه بيفتی همه چيز تمام شده و به جايی نمی رسی. ضمن اين كه تو زن و بچه داری و مسئول خانواده ات هستی و ...! اين ندای شهوت است، ولی عقل می گويد:

حسين نماينده خداست، قلب پيغمبر، صلی اللّه عليه و آله و سلم، است، امام معصوم است، حجت خداست و اجابت دعوت او واجب عقلی و شرعی است.

برای همين، به خانواده اش گفت: من امروز بعد از ظهر می روم. گفتند:

شهر در محاصره مأمورين امنيتی است، دروازه ها بسته است، كسی نمی تواند بيرون برود! گفت: من می روم. بعد، رو به فرزندانش كرد و پرسيد: كدام يك از شما با من می آييد؟ گفتند: شما زودتر برو، ما كارها را رو به راه می كنيم و دنبالتان می آييم. غروب از شهر بيرون آمد و به راه




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^