فارسی
دوشنبه 17 ارديبهشت 1403 - الاثنين 26 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عقل: كليد گنج سعادت، ص: 162

آسمان را به خاطر آن به هم بريزد؟ اين تن خاكی مركبی بيش نيست، ظرفی بيش نيست. پس، چرا آن را اين قدر جدی می گيريم؟

بند بگسل باش آزاد ای پسر

چند باشی بند سيم و بند زر

گر بريزی بحر را در كوزه ای

چند باشد قسمت يك روزه ای؟

كوزه چشم حريصان پر نشد

تا صدف قانع نشد، پر در نشد. [13]

درسی از علی (ع)

با علی گفتا يكی در رهگذار

از چه باشد جامه تو وصله دار؟

تو اميری و شهی و سروری

از تمام رادمردان برتری

هستی ما جملگی از هست توست

اختيار عالمی در دست تست

ای امير تيز رأی و تيز هوش

جامه ای چون جامه شاهان بپوش

از چه باشد ای جهانی را پناه

جامه صد وصله در اندام شاه؟ [14]

حضرت در پاسخ فرمود:

گفت صاحب جامه را بين جامه چيست؟

اين بدن عاريت و امانت است. تا وقتی حركت می كند يك پيراهن و يك كلاه و يك عينك و يك سمعك و يك دست دندان، يك تشك و يك لحاف و يك متكا و يك اتاق بيشتر لازم ندارد. اين ظرف وقتی از حركت افتاد و خدا به ملك الموت فرمود برو و حقيقتی را كه در اين ظرف است خارج كن، ديگر به چه چيز نيازمند است؟ آيا شنيده ايد كفن هيچ ثروتمندی از ابريشم باشد؟ تنها پنج متر پارچه ارزان برای كفن كردن جنازه می خرند، زيرا جنازه آدمی ارزش گران تر از آن را ندارد.

چون اين بدن خيلی زود بو می گيرد، زود او را از روی قلبی ابريشمين و متكای مخمل و تشك پر قو بر می دارند و به مرده شورخانه می برند.

مرده شور هم كه سوزن و چرخ و متر ندارد. پارچه سفيد را در دست




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^