فارسی
چهارشنبه 06 تير 1403 - الاربعاء 18 ذي الحجة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عقل: كليد گنج سعادت، ص: 245

شيطان قرار می گيرد، از خجالت و شرم آب می شود و اصلا توان شنيدن دعوت گناه را ندارد، [26] چه رسد به اين كه آلوده به گناه شود.

نامه ای از حضرت يعقوب (ع)

وقتی پسران يعقوب پيامبر از سفر دوم خود به مصر به كنعان بازگشتند، حامل اين خبر بودند كه پسرت بنيامين در مصر دزدی كرد و ماموران عزيز مصر متاع خود را در بار او پيدا كردند. ما بارهايمان را بسته بوديم كه ماموران عزيز آمدند و به ما گفتند:

«إنكم لسارقون». [27]

شما دزديد.

بعد، دستور دادند بارمان را باز كنيم و وقتی اين كار را كرديم متاع آنان در بار بنيامين يافت شد. آن ها هم او را دستگير كردند و به حبس بردند.

حضرت يعقوب، عليه السلام، پس از شنيدن اين سخنان قلم و كاغذی طلبيد و شروع به نوشتن اين نامه كرد كه در عين متانت، گوهر حيا در آن می درخشد. او بعد از ذكر نام خدا نوشت:

عزيز مصر، كسی كه اين نامه را به تو می نويسد بنده خدا يعقوب، پسر اسحاق و نوه ابراهيم خليل است .... ما خاندان نبوتيم و خاندان نبوت مظهر پاكی، صداقت، درستی، كرامت، و انسانيت اند. پيش از اين ها، مرا فرزندی بود كه نور ديده و ميوه قلب و محبوب ترين كس در دنيايم محسوب می شد. روزی، با برادرانش به صحرا شد و خبر آوردند كه گرگ او را دريده است. از اين خبر پشتم شكست و از فرط گريه ديدگانم نابينا شد. پس از او، برادرش انيس شب و روز من بود تا اين كه با برادرانش به ملك تو آمد تا طعامی برای خاندان خود فراهم سازد. و او همان است كه تو به جرم سرقتش بازداشته ای و در حبس گذارده ای و به بندگی برداشته ای. ای عزيز مصر، دامان خاندان ما از ارتكاب سرقت و اتيان فحشا




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^