فارسی
سه شنبه 18 ارديبهشت 1403 - الثلاثاء 27 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عقل: كليد گنج سعادت، ص: 71

خداوند بندگانش را اين طور حفظ می كند و طوری موقعيت را شكل می دهد كه ضرری به دوستانش نخورد؛ مثلا، شخصی می آيد معامله كند و ظاهر معامله هم نشان می دهد كه دو ميليون سود دارد، ولی خيلی راحت جواب رد می دهد و می گويد: ببخشيد، معامله نمی كنم. طرف اصرار می كند كه دو ميليون سود در اين معامله هست. می گويد: آن دو ميليون هم نوش جان خود شما. او هم دست روی دستش می زند كه نتوانستيم سرش را كلاه بگذاريم، نمی دانم چشم باطن داشت و ديد ما چه شكلی هستيم؟ آری، چشم باطن داشت و ديد باطن آن ها خرس و خوك است. [30]

حكايتی عجيب از اهل باطن

خدا مرحوم آيت اللّه العظمی حاج آقا رحيم ارباب [31] را رحمت كند. من دوبار خدمت ايشان رسيدم. يك بار كه خيلی سرحال بود فرمود: در اصفهان استادی داشتم به نام بديع. (از ايشان خيلی تعريف می كرد). آن وقت من حدود بيست سالم بود (جريان مربوط به صد سال قبل است). يك روز، به اتفاق مرحوم آيت اللّه العظمی بروجردی و آقا شيخ مرتضی طالقانی، كه آن زمان با هم همدرس بوديم، در محضر جناب بديع نشسته بوديم و ايشان حكايت عجيبی را برای ما تعريف كردند.

مرحوم بديع فرمودند: زمانی كه من در اصفهان طلبه بودم، استادی داشتم به نام حاج ميرزا حسن نائينی كه شنيده بودم صاحب ديد باطن است.

يك بار كه با ايشان تنها بودم، گفتم: آقا، از آن چيزها كه می دانيد و به كسی نمی گوييد يك كلمه به ما مرحمت كنيد! گفت: خودت می گويی از آن ها كه می دانی و به كسی نمی گويی! خب، تو هم يكی از آن افراد هستی كه به تو هم نبايد بگويم. گفتم: چشم استاد! و رفتم.




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^