فارسی
دوشنبه 17 ارديبهشت 1403 - الاثنين 26 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عقل: كليد گنج سعادت، ص: 378

قبل از اين كه پلك بالايی تو به پلك پايينی برسد، يعنی در عوض يك چشم به هم زدن، من از سرزمين سبا تخت را به فلسطين می آورم. اين را گفت و سليمان ديد كه تخت در گوشه بارگاهش قرار داد.

درس چهارم: مغرور نبودن به قدرت و مقام

«فلما رآه مستقرا عنده قال هذا من فضل ربی ليبلونی أأشكر أم أكفر و من شكر فإنما يشكر لنفسه و من كفر فإن ربی غنی كريم».

وقتی سليمان تخت را ديد، مغرور نشد، شانه بالا نيانداخت، سينه سپر نكرد، و به كسی كه اين كار را كرده بود بارك اللّه و احسنت نگفت.

برعكس، چون می دانست تمام چرخ ها در اين عالم به اراده يك نفر می چرخد گفت:

«هذا من فضل ربی».

اين درس بزرگی است تا همه بدانند به هرجا رسيدند و هرچه در دولتشان پيش آمد و هر امكانی برايشان فراهم شد از جانب خدا بوده است. انسان بايد بداند كه اين صندلی و مقام را خدا به او داده، رأيی كه مردم به او داده اند تحت اراده خدا بوده، كليدی كه به او داده اند «من اللّه» بوده و ...؛ انسان بايد با خدا باشد، با او زندگی كند، و با او بميرد. اين غرورها تاريكی محض است و حجابی در پس حجاب. و اگر كسی بدان مبتلا باشد زيانش را خواهد ديد، زيرا پروردگار عالم روزی با همين نيروها، كه او به آن ها مغرور است، او را خرد می كند؛ يعنی كاری می كند كه همين زنده بادگوها به آدم مرده باد بگويند. سليمان نبی با آن حشمت و جاهی كه داشت به اين موضوع واقف بود، لذا گفت:

«هذا من فضل ربی ليبلونی أأشكر أم أكفر». [21]

اين عنايت خدای من است. می خواهد با اين قدرت نمايی مرا آزمايش كند كه بنده متواضع و شكرگزاری هستم يا باد در دماغم می افتد؟ زيرا




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^