فارسی
جمعه 05 مرداد 1403 - الجمعة 18 محرم 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عقل: كليد گنج سعادت، ص: 381

«قال هذا بينی و بينك سأنبئك بتأويل ما لم تستطع عليه صبرا». [27]

گفت: ای موسی، اكنون زمانی جدايی ميان من و توست؛ حال، تو را به تفسير و علت آنچه نتوانستی بر آن شكيبايی ورزی، آگاه می كنم.

پيامبر اكرم، صلی اللّه عليه و آله، می فرمايند: وقتی خضر و موسی می خواستند از هم جدا شوند، در كنار دريا، پرنده ای به اندازه يك گنجشك آمد و با نوك خود مقداری آب برداشت و بالا رفت. بعد، نوك خود را تكان داد و آب را به دريا برگرداند، آن گاه، جبرئيل آمد و به خضر، عليه السلام، گفت: می دانی معنی كاری كه اين پرنده كرد چيست؟

گفت: خير، نمی دانم؟

واقعا زنده باد انسانی كه وقتی چيزی را نمی داند می گويد: نمی دانم و هيچ ترسی هم ندارد از اين كه آبرويش می رود و در نظر مردم كوچك می شود. نقل است كه واعظی روی پله اول منبر نشسته بود تا سخن بگويد. مردم گفتند: آقا، چند پله بالاتر برويد! گفت: و اللّه، من به اندازه علمم عمل كردم و اگر بخواهم به اندازه جهلم بالا بروم، بايد روی عرش بنشينم! راست هم گفت، چون ندانسته های ما بی نهايت و دانسته هايمان انگشت شمار است و خيلی كم می دانيم. به فرموده قرآن:

«و ما اوتيتم من العلم الا قليلا». [28]

و از دانش و علم جز اندكی به شما داده نشده است.

سپس، جبرئيل به موسی، عليه السلام، گفت: معنای كار اين پرنده چيست؟ گفت: نمی دانم! جبرئيل گفت: خدا مرا فرستاده تا به شما بگويم خداوند در آينده آخرين پيغمبر و وصی بلافصلش علی، عليه السلام، را خواهد فرستاد. دانش آن دو به اندازه اين دريا و دانش شما دو نفر، روی هم، به اندازه اين قطره است. [29]




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^