فارسی
سه شنبه 02 مرداد 1403 - الثلاثاء 15 محرم 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عقل: كليد گنج سعادت، ص: 408

و گاه خيلی از بدها خوب می شوند. اما در طول تاريخ، افراد بسيار معدودی بوده اند كه با خوبی يكی شده و وحدت پيدا كرده اند و ديگر عوامل تفرقه زا نتوانسته اند اين بزرگواران را از خوبی ها جدا كنند، چون خوبی ها با وجود آن ها قرين و از آن ها تفكيك ناپذير شده است.

آفتاب معرفت را نقل نيست

مشرق او غير جان و عقل نيست. [16]

امير مؤمنان علی، عليه السلام، در روز بيستم ماه رمضان سال چهلم هجری، پس از ضربه خوردن از ابن ملجم مرادی، چشم باز كرد و به فرزندش حضرت امام حسن مجتبی، عليه السلام، فرمود: من توان پذيرش آن ها كه به عيادتم آمده اند را ندارم. به عيادت كنندگان منتظر در مقابل در جلو بگو بروند! امام حسن آمدند و گفتند: مردم، وجود مقدس امير مؤمنان توان پذيرش عيادت كنندگان را ندارد، لطفا برويد! وقتی عيادت كنندگان منزل را ترك كردند، امام مجتبی به اتاق پدر برگشت و ديد پدر بار ديگر چشم باز كرده و می فرمايد: حسن جان، به خانه حجر بن عدی [17] برو و به او بگو بيايد تا او را ببينم.

اين داستان تكان دهنده و باارزشی است: يك امام معصوم به امام ديگر می گويد با پای خود به خانه فلانی برو و بگو بيايد. می خواهم او را ببينم. امام حسن، عليه السلام، به خانه حجر بن عدی رفت و فرمود: پدرم می خواهند شما را ببينند. حجر به كنار بستر امير مؤمنان علی، عليه السلام، آمد و وقتی حالت ايشان را با آن زخم ديد، صورتش را روی بستر گذاشت و به شدّت گريه كرد. حضرت علی، عليه السلام، او را مخاطب قرار دادند و فرمودند:

«يا حجر الخير». [18]




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^