فارسی
چهارشنبه 14 شهريور 1403 - الاربعاء 28 صفر 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عقل: كليد گنج سعادت، ص: 194

بشنود سر هردوی ما را می برند! گفت: مأمور كجا بود، عرقت را بخور.

تون تاب پياله اش را سر كشيد. ديوانه پرسيد: بس است يا بريزم؟ گفت:

بريز! گفت: پس اين جام را هم بخور به كوری چشم سنائيك! و يك كاف تصغير و تحقير هم به اسم من اضافه كرد؛ يعنی گفت: اين ظرف را هم بخور به كوری چشم اين سنايی كوچولوی ديوانه بی عقل كه به جای اين كه هنرش را خرج حق كند، خرج مشتی آدم ظالم و عوضی می كند! از سخن آن ديوانه تكانی خوردم و به خانه برگشتم و قصيده ای را كه در مدح سلطان گفته بودم پاره كردم. بعد، اشك ريزان توبه كردم و به خدا عرضه داشتم: خدايا، پيغمبر تو می فرمايد از زمان تولد تا وقت مرگ، هيچ لحظه ای در زندگی انسان ارزشمندتر از لحظه بيداری نيست. زنم كه تغيّر حال مرا ديد گفت: چه می كنی و چرا حمام نرفتی؟ گفتم: به خدا، كارم درست است. ديگر به دربار نمی روم. خدا پدر آن ديوانه لايه خور را بيامرزد كه امشب مرا از خواب غفلت بيدار كرد. بعد، وضو گرفتم و نشستم اين شعر را گفتم: [29]

ملكا ذكر تو گويم كه تو پاكی و خدايی

نروم جز به همان ره كه توأم راه نمايی

همه درگاه تو پويم همه از فضل تو جويم

همه توحيد تو گويم كه به توحيد سزايی

تو حكيمی تو عظيمی تو كريمی تو رحيمی

تو نماينده فضلی تو سزاوار ثنايی

بری از رنج و گدازی بری از درد و نيازی

بری از بيم و اميدی بری از چون و چرايی

نتوان وصف تو گفتن كه تو در فهم نگنجی

نتوان شبه تو گفتن كه تو در وهم نيايی

لب و دندان سنايی همه توحيد تو گويد

مگر از آتش دوزخ بودش روی رهايی.




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^