عقل: كليد گنج سعادت، ص: 482
خاك به چشمش كنند و سر به مغاكش، 159
خاك چو از كوی اوست مشك تتار است، 159
خشم و شهوت خصال حيوان است، 38
خواهی مقابلش دو بهشت از خدای خويش، 277
خواهی كه به كس دل ندهی، ديده ببند، 407
خوش آن كسان كه برفتند پاك چون خورشيد، 216
در كف هريك اگر شمعی بدی، 98
در مملكت سلطان وجود، 434
دعويا خلاص با اين خودپرستی ها چه شد؟، 278
دی كز تو گذشت هيچ از آن ياد مكن، 32
ديد بايد در درون جامه كيست؟، 168
راست نخواهد شدن اين پشت گوژ، 161
راه شهوت پر گل و لای بلاست، 38
رو به دريا، كار برنايد به جو، 403
روزانه نيك نمی بينی، 434
زان كه بلندی سزای سرو و منار است، 159
زهد باشد زينت پرهيزكار، 168
زينت دنيا به دنيا واگذار، 168
سالها دل طلب جام جم از ما می كرد، 105
سبب خشم و شهوت از لقمه ست، 37
سعدی اگر عاشقی كنی و جوانی، 33
سيمين تن دلبرت كه لاله عذار است، 159
شير تو دائم ز بيم گرگ نزار است، 158
شير يكی، مور بيشتر ز هزار است، 158
صورت زيبای ظاهر هيچ نيست، 453
عاشق بيچاره هرجا هست رسوا می شود، 239
عاقبت آن كل شود كه پيش تو جزوست، 159
عاقبت آن گل شود كه پيش تو خارست، 159
عشق محمد بس است و آل محمد، 33
عقل گرفتم چو شير و جهل چو مور، آه!، 158
علم باشد مرغ دست آموز تو، 405
علم چون بر تن زند باری شود، 412
علم چون بر دل زند ياری شود، 412
علم و حكمت كمال انسان است، 38
علم های اهل تن احمالشان، 412
علم های اهل دل حمّالشان، 412
عيب و هنرش نهفته باشد، 375
غسل در اشك زنم كه اهل طريقت گويند پاك شو اول و پس ديده بر آن پاك انداز، 333
غضب ديوانگی و بردباری عاقلی باشد، 190
فردا كه نيامدست فرياد مكن، 32
قتلت خير الناس اما و أبا، 309
كار ما در راه حق كوشيدن است، 168
كاسوده شود ز بهانه دل، 434
كاين ره كه تو می روی به تركستان است، 33