فارسی
دوشنبه 09 مهر 1403 - الاثنين 25 ربيع الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عقل: كليد گنج سعادت، ص: 222

شام خورده ايد؟ گفت: نه! گفت: پس نيم ساعتی شوهرت را سرگرم كن تا من شام را حاضر كنم. بعد از نيم ساعت، ديدم بوی ماهی و كباب و جوجه و ماست و ترشی در خانه راه افتاد. خيلی تعجب كردم و در دل گفتم: خدايا، ما ساعت ده شب آمديم، حواله به نان و پنيرمان كردند و كسی حرمتمان را نگه داشت، اين ها نصف شب آمدند و اين قدر احترام ديدند! من برای چه كسانی دارم زندگی می كنم و خود را اسير چه چيزهايی كرده ام؟ در خانه من نشسته اند و از مال من استفاده می كنند و به خودم اهميتی نمی دهند! خلاصه، تا صبح به اين چيزها فكر كردم و تصميم خود را گرفتم. صبح كه شد سوار اولين ماشينی كه می خواست به تهران برود شدم. از تهران هم به قم آمدم و خدمت آيت اللّه العظمی بروجردی، رحمه اللّه، رسيدم و عرض كردم: آقا، من پنجاه سال سن دارم و بی دين هستم. هم كمكم كنيد ديندار شوم و هم خمس مالم را بفرماييد كه چقدر می شود؟ آقای بروجردی حساب كردند و مثلا فرمودند: يك ميليون. يك برگه چك نقد بابت خمس نوشتم و گفتم: آقا، يك مقدار خمس اضافه تر بگيريد كه فردای قيامت گير نباشم! فرمود: نيازی نيست، من خواهش كردم تا مقداری هم رد مظالم برای من حساب كردند.

خوب كه سبك شدم و احساس كردم حق خدا را از مالم بيرون آورده ام راهی خانه خودم شدم تا به كارهای ديگرم رسيدگی كنم.

معروف است كه هر وقت پولی به امير المؤمنين می رسيد آن را بر كف دست می گذاشت و می گفت: تا زمانی كه پيش من هستی مال من نيستی.

از نزد من برو تا در زمره اموالم باشی. [33] آری، اگر انسان خمس و زكات بدهد، مالك واقعی مالش می شود؛ اگر مسجد بسازد، جهيزيه عروس فقيری را بدهد، مريضی را از بيمارستان مرخص كند و پولش را بتواند به كار خيری تبديل كند، مالك مالش شده وگرنه آن را از دست داده است:




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^