عقل: محرم راز ملكوت، ص: 421
اگر كس ديگری در اين شرايط بود، از كوره درمی رفت و دست می برد كمر خرمافروش را می گرفت و به زمينش می زد و زانويش را روی سينه او می گذاشت و می گفت: به تو گفتم خرما را عوض كن! اما حضرت خيلی نرم به خرمافروش فرمود: اگر ممكن است خرما را عوض كنيد! برای باردوم خرمافروش بی تربيت عصبانی شد و با مشت گره كرده به سينه امير المومنين زد و با اين كار حضرت را از مغازه بيرون كرد و گفت: برو و در كار من دخالت نكن!
حضرت وقتی از خرمافروش نااميد شد به آن كنيز گفت: اين كاسب كه حرف مرا گوش نداد، بيا برويم بلكه خانم تو اين خرما را به شفاعت من قبول كند.
دو سه قدم كه رفتند، مغازه دار روبه رويی پيش خرمافروش آمد و گفت: با كدام دست به آن سينه زدی؟ مشتش را گره كرد و گفت: با اين دستم. گفت: بيچاره! مشت بر سينه پدر حسين، شوهر فاطمه زهرا، داماد پيغمبر، ولی اللّه الاعظم، و خليفه مسلمين زدی!
خرمافروش نزديك بود از شنيدن اين سخن سكته كند. از مغازه بيرون دويد و خودش را روی پای حضرت انداخت. امير المومنين زير بغل او را گرفت و گفت: برادر، مشكلی پيش نيامده. من گفتم خرما را عوض كنيد و تو گفتی نمی شود. ما هم رفتيم. همين! [14]
اين اخلاق الهی و ريشه دار را در كدام يك از صاحبان مقام در كره زمين سراغ داريد؟
اين شمشير از آن تو باشد
اما كلامی هم درباره كرم، سخا، و جود علی عليه السلام. نقل است كه در بحبوحه يكی از جنگ ها و در نبرد تن به تن شمشير يكی از سربازان دشمن شكست و چشمش به شمشير امير المومنين افتاد و ديد عجب