فارسی
چهارشنبه 23 آبان 1403 - الاربعاء 10 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عقل: محرم راز ملكوت، ص: 45

دانسته و حق را از باطل و نور را از ظلمت شناخته است به خود اجازه نمی دهد برای اين چند روز زندگی دنيايی وارد چنين دادوستد خسارت باری شود. او به سبب عقلی كه در وجودش موج می زند به زندگی خيلی روشن نگاه می كند و در چنين شرايطی با خود می انديشد كه گيرم در سن شصت سالگی با معاويه بسازم و امير المؤمنين، عليه السلام، را كنار بگذارم؛ فرض كه رسالت پيغمبر، صلی اللّه عليه و آله، را هم ناديده بگيرم و با اين مجسمه ظلم و اين شيطان خطرناك بسازم.

مگر قرار است پس از اين چند سال زنده بمانم: ده سال يا بيست سال؟

مگر در اين بيست سال باقی مانده از عمر بدنم چند متر پارچه برای پوشيدن لازم دارد و شكمم چقدر می خواهد در سايه حكومت معاويه آب و غذا بخورد؟ وانگهی، بعد از اين چند سال، وقتی مرگم فرا برسد، به خاطر پشت كردن به خدا و روی كردن به معاويه بايد الی الابد در آتش جهنم بسوزم ...

با چنين نگاه عاقلانه ای است كه انسان عاقل وارد چنين دادوستدهايی نمی شود. برعكس، انسان جاهل مانند گوسفندی كه علف جلوی دهانش گرفته باشند می دود و به خوردن مشغول می شود، [7] چون اخلاقش بهيمی و سبعی است.

انتهای كار حجر و يارانش

در احوالات اين بزرگواران آمده است كه معاويه هر كاری كرد كه آنان را به سازش دعوت كند نپذيرفتند و گفتند: محال است از حق دست برداريم. در نتيجه، يك روز با همان زنجيرهايی كه به گردن و دست و پايشان بود، آن ها را از زندان بيرون آوردند و از دمشق به منطقه مرج عذراء بردند. در آن جا، از پيش شش قبر آماده كرده بودند. حجر و پنج تن از همراهانش را آوردند و كنار اين قبرها قرار دادند و به آن ها گفتند:




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^