عقل: محرم راز ملكوت، ص: 260
تمام اين پذيرش ها و نپذيرش ها از دنيادوستی و دلدادگی به دنيا نشات می گيرد. زيرا كسی كه دنيا در نظرش پست است هيچ گاه به اين دام خطرناك نمی افتد.
درسی از امام كاظم (ع)
در زمان حكومت عباسيان و عصر وزارت برامكه [9]، جمعيت ايرانيان در شهر بغداد زياد شده بود. دولت در دست ايرانی ها بود و آن ها با اين كه در منطقه ای عربی زندگی می كردند، عادات و رسومشان را تعطيل نكرده بودند. از جمله اين كه مراسم عيد نوروز را برگزار می كردند.
منصور دوانيقی يك سال به هنگام نوروز به رسم ايرانی ها بر تخت نشست و دستور داد به بهانه تحويل سال نو به ديدارش بيايند و از وجود مبارك موسی بن جعفر، عليه السلام، نيز دعوت كرد در جلسه حاضر باشد. مطابق رسم، هركس كه به ديدار منصور می آمد هديه ای نيز با خود می آورد. ازاين رو، به زودی گوشه ای از كاخ او از پول و طلا و نقره و شمش و قاليچه و پارچه قيمتی و ... پر شد. پس از چندی، منصور رو به حضرت موسی بن جعفر، عليه السلام، كرد و گفت: تمام اين هدايا در اختيار شماست!
در آخرين ساعات جلسه، پيرمردی وارد شد و در مقابل موسی بن جعفر زانو زد و گفت: من چيزی نداشتم به عنوان هديه برای شما بياورم، اما سه خط شعر درباره جدتان حضرت سيد الشهداء گفته ام كه اگر اجازه بدهيد برايتان بخوانم! حضرت فرمودند: بخوان! وقتی پيرمرد شعرش را خواند، اشك از ديدگان حضرت جاری شد. سپس، رو به منصور كرد و فرمود: اين هدايا را می خواهی چه كنی؟ گفت: همه در اختيار شماست. آن گاه، حضرت به پيرمرد فرمود: همه اين هدايا از آن توست. آن ها را بردار و با خود ببر. تازه اين مزد اصلی شعر تو نيست،