عقل: محرم راز ملكوت، ص: 66
زندگی و مرگ در نگاه سيد الشهدا (ع)
حضرت سيد الشهداء، عليه السلام، به يقين از مرگ نمی ترسيد. نقل می كنند وقتی امام، عليه السلام، از مكه بيرون می آمد يكی از اقوام با كمال احترام به ايشان گفت: اين سفر بوی مرگ و خون می دهد. گمان نمی كنم قافله شما به سلامت به منزل برسد. لطف كنيد و تشريف نبريد! امام، عليه السلام، در پاسخ فرمود: اشتياق من به مرگ از اشتياق يعقوب به يوسف بيشتر است. من از مرگ ترسی ندارم. مرگ برای من مانند پلی است كه با گذر از آن پدرانم، انبيای خدا، اوليای خدا، و فرشتگان پروردگار را ملاقات می كنم. [3] مگر لقای خدا ترس دارد؟ كسی از مرگ بايد بترسد كه گناهی كرده باشد و مرگ را نابودی بداند.
بااين حال، نكته در اين است كه همين امام بزرگوار وقتی عصر تاسوعا زينب كبری، عليها السلام، صدايش می زند كه يابن رسول اللّه، فرمانده دشمن فرمان حمله داده است! [4] به قمر بنی هاشم می فرمايد: برو و اگر توانستی جنگ را به فردا موكول كن تا امشب را زنده بمانم؛ چون خدا می داند كه من به نماز و قرآن و استغفار و دعا علاقه فراوان دارم. [5]
چنين انسانی اگر يك شب بيشتر زنده بماند، سود بيشتری می برد. پس، حيات در نظر امام حسين، عليه السلام، از مرگ بهتر است.
نه افراط و نه تفريط
حال، به اندازه خوردن بهتر است يا پرخوری؟ عاقل می گويد: به اندازه خوردن. او به كم خوری نظر ندارد، چون كم خوری تفريط است.
كم خوری از نياز بدن كم گذاشتن يا به سخن قرآن مجيد حلال را بر خود حرام كردن است؛ مثل اين كه انسان پنج سال گوشت نخورد و يا سه سال نوشيدن آب را حرام بداند يا چهار سال از شهوت حلال دوری گزيند.
قرآن درباره اين تفريطكاری ها می گويد: