عقل: محرم راز ملكوت، ص: 123
برای كسی وجود ندارد. كسی كه گمان می كند خوديتی دارد و براساس آن خود را «من» می خواند موجود بی شعوری است. [22]
تا با خودی، ای خواجه، خدا چون گردی |
بيگانه سرشتی آشنا چون گردی |
|
جز سايه خويشتن نمی بينی تو |
ای سايه، ز خورشيد جدا چون گردی؟ [23] |
|
قصه آن كس كه در ياری بكوفت [24]
نقل است كه روزی كسی در خانه پيامبر را زد. پيغمبر فرمود: كيست؟
گفت: منم! پيغمبر فرمود: اين بار كه در خانه را زدی و پرسيدم كيستی، تنها بگو: در را باز كنيد! نگو: منم! چون منی غير از خدا در عالم وجود ندارد. «أنا» را كسی بايد بگويد كه خوديتی دارد. و در عالم تنها اوست كه می تواند بگويد هستم. ما انسان ها از خودمان چيزی نداريم تا بخواهيم آن را به حساب بودنمان بگذاريم و مثلا بگوييم: علم من، پول من، بدن من، پهلوانی من، قدرت من، وكالت من، وزارت من، منبر من، مرجعيت من. همه اين من ها دروغ و پوچ است.
پس، يكی از علت هايی كه سبب می شود كسی در مقابل حق و قرآن و پيامبر خدا و اوليای او بايستد كبر است. چنين كسی از ميان اين همه احكام قرآن به هيچ يك عمل نمی كند و دقيقا برعكس آن رفتار می كند؛ مثلا، قرآن دستور می دهد كه نماز بخوانيد، روزه بگيريد، ربا نخوريد و ...؛
اما او هم نماز نمی خواند، هم روزه نمی گيرد و هم ربا می خورد. حال اين فرد از دو امر خارج نيست: يا انسانی متكبر است يا مقلّدی نفهم است كه از سر لجاجت و تعصب با حق می ستيزد.
ج. تعصب و لجاجت
پيغمبر اسلام از مردم می خواست دست از بت ها بردارند، اما آن ها می گفتند: پدران و اسلاف ما همگی اين بت ها را می پرستيدند، مگر می شود ما از آن ها دست برداريم و از دين آباء و اجدادمان بازگرديم؟ [25]