عقل: محرم راز ملكوت، ص: 242
مروری بر داستان حضرت يوسف (ع)
حضرت يوسف، عليه السلام، در زمان فراوانی نعمت در مصر، با اختراع سيلو مواد غذايی را به مدت هفت سال نگهداری كرده بود. در اين سيلوها، ميزان سنجش «كيل» و پيمانه بود. وقتی برادران يوسف برای بار دوم به مصر آمدند تا غذا تهيه كنند به حضرت گفتند:
«فلما دخلوا عليه قالوا يا أيها العزيز مسنا و أهلنا الضر و جئنا ببضاعة مزجاة فأوف لنا الكيل و تصدق علينا إن اللّه يجزی المتصدقين». [11]
پس هنگامی كه بر يوسف وارد شدند، گفتند: عزيز! از سختی قحطی و خشكسالی به ما و خانواده ما گزند و آسيب رسيده و برای دريافت آذوقه مال ناچيزی آورده ايم. پس پيمانه ما را كامل بده و بر ما صدقه بخش؛ زيرا خدا صدقه دهندگان را پاداش می دهد.
آن ها حضرت را نمی شناختند، زيرا وقتی كه او را در چاه انداختند كودكی 8- 9 ساله بيش نبود، اما در اين زمان، او حدود 40 سال داشت و قيافه اش كاملا عوض شده بود. لذا، احتمال هم نمی دادند او برادر كوچكشان باشد. يوسف نيز امر كرده بود كيل آنان را از مواد غذايی پر كنند. لذا آن ها گفتند: مشكل اقتصادی و قحطی و سختی به ما هجوم آورده و پول زيادی نداريم. بنابراين، پيمانه های ما را پر بگير:
«و أفوا لنا الكيل».
اين سخن آنان نبود، دستوری بود كه خدا به انبيائش داده بود تا به مردم ابلاغ كنند. حال، بايد پرسيد: بر چه اساسی، عده ای از مال ديگران كم می گذارند و مال آنان را غارت می كنند؟ گاه می شنويم كه مأمور اداره ای برای خريد رفته و به فروشنده پيشنهاد داده كه فاكتور را بالاتر از آنچه خريداری شده بنويسد و اين را شرط خريد از او قرار داده است!؟
يعنی اگر اين فروشنده ننويسد، نزد كس ديگری می رود تا او بنويسد.
فروشنده هم به خود می گويد: چرا اين مال به ديگری برسد؟ لذا چند