فارسی
چهارشنبه 23 آبان 1403 - الاربعاء 10 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

ارزش عمر و راه هزينه آن، ص: 10

اين رفيق ها برای خدا و به خاطر محبت به تو، عيب تو را فقط به خودت می گويند. بلند گو نيستند كه عيب تو را ببرند و پخش كنند و در ظاهر به شما ارادت نشان دهند.

«يُخْلِصُونَ لَكُمْ فِی الباطِنِ»

ادامه حكايت نظام الملك با فارابی

باورود خواجه نظام الملك، تمام جلسه نشينان تعجب كردند كه اين آقا چگونه در جلسه راه پيدا كرده است. چرا مأموران نبودند كه جلوی او را بگيرند. هر كس در ذهن خود چيزی گفت.

ديدند خواجه نظام الملك تمام قد بلند شد و از ابونصر فارابی استقبال كرد و او را آورد و كنار خود نشاند و از او اجازه گرفت كه ما جلسه را ادامه بدهيم؟ جلسه تمام شد. آن شخص در گوش خواجه دو كلمه حرف زد و رفت. خواجه نيز تا جلوی درب بدرقه اش كرد.

گفتند: ای خواجه! او چه كسی بود كه تا به حال به ما اين گونه احترام نكرده ای كه به او كردی؟ گفت: همه شما مانند تيشه به ريشه من هستيد، چون متملّق هستيد و هميشه از خوبی های من حرف می زنيد، اما او عالم، عارف و آگاهی است كه فقط عيب های مرا به من می گويد. او مرا می سازد و اصلاح می كند. چنين كسی موجود ارزشمندی است.

من بايد در مقابل چنين رفيقی اهل قبول و پذيرش باشم. عيبی كه خودم نمی بينم و كسی ديگر می بيند و به من می گويد، بايد دست او را ببوسم و از او تشكر نيز بكنم و بگويم: خدا رحمتت كند. اگر به من نمی گفتی، زخم اين عيب بزرگ و بزرگتر می شد و ما را از نظر رحمت خاص خدا دور می كرد.




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^