ارزش عمر و راه هزينه آن، ص: 27
خواب سنگين و خواب زياد بدن را مسموم می كند. بلا، سيلیِ با محبت است كه:
بنده من! بيدار شو، قلبت می ايستد، چقدر می خوابی؟
نعمت باران قطع شد. مردم به حضرت موسی عليه السلام گفتند: نمازی بخوان، دعايی بكن، چون گناهان آنان سنگين بود، خطاب رسيد: ای موسی عليه السلام من فقط حرف يك نفر را گوش می دهم. شخص فقيری با لباس كهنه و پاره كه شخص صاف و خوبی است، او اگر دعا كند، من مستجاب می كنم. برو به او بگو.
خود حضرت موسی عليه السلام می توانست دعا كند، چون او از حضرت موسی عليه السلام كه صاف تر نبود. اما خدا می خواست به مردم بگويد: اين شخص فقير را می بينيد، اگر شما ذرّه ای صافی او را داشتيد، ما به شما سخت نمی گرفتيم.
حضرت موسی عليه السلام رفت و او را پيدا كرد و گفت: اوضاع از اين قرار است، فكری به حال ملت كنيد. گفت: چه وقت؟ گفت: همين امروز. گفت: بايد به بيابان بروم.
حضرت موسی عليه السلام گفت: من هم با تو بيايم؟ گفت: بيا.
به بيابان رسيدند. سرش را بلند كرد و گفت: اين ها عقل ندارند و مستی كردند، تو چرا جلوی باران را گرفتی؟ به نفهمی اين ها نگاه نكن، بگذار باران بيايد. ابر شد و باران آمد. خدا گفت: ای موسی عليه السلام! ديدی با ما چقدر صاف است. اين دعا كردن او بود. «1»
جان دادن همام با شنيدن اوصاف متقين
همّام شخصيتی است كه در مقدمه خطبه متقين «نهج البلاغه» اميرالمؤمنين عليه السلام آمده است: حضرت به او اصرار كردند كه به همين آيه ای كه خواندم قناعت كن، گفت: نه. البته او، فرد نادرستی نبود، چون وقتی به اميرالمؤمنين عليه السلام عرض كرد:
«صف لی المتقين» «2» عاشقان، دلدادگان و پاكان در خانه خدا را برای من توصيف كن كه چه اوصافی دارند و كيستند؟ حضرت فرمود:
______________________________ (1)- مسكن الفؤاد: 69- 70؛ «من لطيف ما اتفق فيه مناجات برخ الأسود الذي أمر الله تعالی لكليمه موسی ع أن يسأله ليستسقي لبني إسرائيل بعد أن قحطوا سبع سنين و خرج موسی ليستسقي لهم في سبعين ألفا فأوحی الله إليه كيف أستجيب لهم و قد أظلت عليهم ذنوبهم و سرائرهم خبيثة يدعونني علی غير يقين و يأمنوا مكري ارجع إلی عبد من عبادي يقال له برخ يخرج حتی أستجيب له فسأل عنه موسی عليه السلام فلم يعرف فبينما موسی عليه السلام ذات يوم يمشي في طريق فإذا هو بعبد أسود بين عينيه تراب من أثر السجود في شمله قد عقدها علی عنقه فعرفه موسی بنور الله تعالی فسلم عليه فقال ما اسمك قال اسمي برخ فقال أنت طلبتنا منذ حين أخرج استسق لنا فخرج فقال في كلامه ما هذا كلامه اللهم ما هذا من فعالك و ما هذا من حلمك و ما الذي بدا لك أنقصت عليك عيونك أم عاندت الرياح عن طاعتك أم نفد ما عندك أم اشتد غضبك علی المذنبين ألست كنت غفارا قبل خلق الخاطئين خلقت الرحمة و أمرت بالعطف أم ترينا أنك ممتنع أم تخشی الفوت فتعجل بالعقوبة فما برح برخ حتی أفاضت و خاضت بنو إسرائيل بالقطر قال فلما رجع برخ استقبل موسی ع فقال كيف رأيت حين خاصمت ربي كيف أنصفني.»
(2)- نهج البلاغة: خطبه 184؛ (خطبه همام)؛ «رُوِيَ أَنَّ صَاحِباً لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام يُقَالُ لَهُ هَمَّامٌ كَانَ رَجُلًا عَابِداً فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ صِفْ لِيَ الْمُتَّقِينَ حَتَّی كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِمْ فَتَثَاقَلَ عليه السلام عَنْ جَوَابِهِ ثُمَّ قَالَ يَا هَمَّامُ اتَّقِ اللَّهَ وَ أَحْسِنْ فَإِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ فَلَمْ يَقْنَعْ هَمَّامٌ بِهَذَا الْقَوْلِ حَتَّی عَزَمَ عَلَيْهِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَيْهِ وَ صَلَّی عَلَی النَّبِيِّ صلی الله عليه و آله ثُمَّ قَالَ عليه السلام أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی خَلَقَ الْخَلْقَ حِينَ خَلَقَهُمْ غَنِيّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِيَتِهِمْ لِأَنَّهُ لَاتَضُرُّهُ مَعْصِيَةُ مَنْ عَصَاهُ وَ لَاتَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ فَقَسَمَ بَيْنَهُمْ مَعَايِشَهُمْ وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْيَا مَوَاضِعَهُمْ فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ وَقَفُواأَسْمَاعَهُمْ عَلَی الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ ... فَصَعِقَ هَمَّامٌ صَعْقَةً كَانَتْ نَفْسُهُ فِيهَا فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ كُنْتُ أَخَافُهَا عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ أَ هَكَذَا تَصْنَعُ الْمَوَاعِظُ الْبَالِغَةُ بِأَهْلِهَا.»